چهارشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۸

فکر ویران


فکر ویران



رفتی ولی نرفت ز خاطر هوای تو

دارد طنین به گوش نفسها نوای تو


تو رفته ای و کرده ای ویرانه فکر ما

سیــــــــلاب یاد میکشدم تا نمای تو


بودی چو زندگی تو سراب فریب ودرد

بس خون چکیده رفت ز دل در قفای تو


در انتظار آمدنت سنگ کوچه ام

نامد پیام و نی خبر و نی صدای تو


ای مشکبار عشق تو رفتی و تا خدا

پیوسته شکوه ها بکنم از جفای تو