شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۹۷

مثنوی یار


مثنوی  یار

ای یار مــا  دلدار  ما
لطف ات بوًد درکارما


دست نفس در دست تو
ما از  کجا سرمست تو؟

بی  تو مکانم  بی مکان
بی  تو زبانم بی زبان


ای نور عشق در جان ما
ای مصــدر  ایمان  ما 

از آسمان تا این زمین
هر جلوه ات باشد برین


در روز مــایی  آفتاب
در وقت شب ای ماهتاب


با تو  نماییم زند گی
دلداده گی  شد بندگی


عشق آتش  و پروانه ایم
تا سوختن  دیوانه ایم


در عشق  ما سوزنده ایم
چون  لاله  ها  گوینده ایم


ای ساربان  روشنی
خوشبویی  ها را  گلشنی


کاشانه ای  ما یاد  تو
جان دلبرا دل شاد تو


ای یار ما  دلدار ما
بی  تو نگردد  کار ما

ناچیز منیرسپاس ۱۵.۱۲.۲۰۱۸

اشتوتگارت  ج.ا. آلمان ساعت ۴:۲۰ بعد از ظهر


-->

دوشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۷

درمان نفس ها

نگاه دوست  ارمان نفس  هاست

و یادش  قوت جان نفس  هاست


جمعه، آذر ۱۶، ۱۳۹۷

دیوار و فاصله


دیوار  و فاصله

با  کم شدن  وجدان  از سینه دعا  گم شد
از  دست سپاه شرک  ایمان به خدا گم شد

گنجینه ای  احساسم با  خیلی  تمنا  ها
ای هم  نفسان هربارازدست شماگم شد

آواز فریب هرجا صد رنگ به گوش آید
در شور  وشر اذهان آهنگ وفا  گم شد

دیگر به  دماغ دل  خوشبویی چسان آید
شیرازهء مستی  ها از چنگ فضا گم شد

پیوند محبت را صد فاصله  دیوار است
اندیشه ای  همدردی  در بغض و ریا گم شد
ناچیز منیر سپاس
۷.۱۲.۲۰۱۸
ج.ا.آلمان
-->

پنجشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۷

گم شده


گم شده

آیی به کاشانه ام دوست تبسم بیار
از تپش زندگی ســـــاز و ترنم بیار

پشت در خانه ام دانش وفهم ات گذار
با نیت  همدلی  درک  تهاجم  بیار

تا  که  خموشی من  باز  کند راه خود
یار ز دریای عشق  موج و  تلاطم  بیار

آن طرف لحظه  ها وقت به درکم برس
تا که شویم  عید  هم  قدری  تفاهم  بیار

یک  چیزکی گم شده از دل اندیشه ها
آدمیت را برو  از بر مـــردم بیار

گرگ به خونخواری و گله  به غفلت اسیر
بحر زمین  ای  خدا  حس  ترحم بیار
ناچیز منیر سپاس
۱۰.۱۰.۲۰۱۷
۲۹.۱۱.۲۰۱۸

دوشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۷

ﭘﻬﻠﻮاﻥ ﺩﺭﺩ


ﭘﻬﻠﻮاﻥ ﺩﺭﺩ
اﺯ ﻋﺎﺟﺰﻱ ﭘﻬﻠﻮاﻥ ﺩﺭﺩﻡ
ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩء ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺩﺭﺩﻡ

هر مرهم تاب يك توجه
ﻛﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺴﻲ ﺑﻴﺎﻥ ﺩﺭﺩﻡ

ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺑﻪ اﻭﺝ ﺩﺭﻙ گاهي ست
ﻧﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺭﺩﻡ


ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭼﻪ ﺩاﺭﺩ؟
ﺟﺰ ﺣﻴﺮﺕ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭﺩﻡ

ﻣﺪﻓﻮﻥ ﻧﻔﺲ و ﭘﻴﻜﺮﻡ ﺷﺪ
ﻫﺮ ﻧﺎﻟﻪ ءﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺭﺩﻡ

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺮا به درﺩ دادند
با هویت خود اﺯ ﺁﻥ ﺩﺭﺩﻡ

يك چيزي به نام زندگاني
شد بستر پر نيان دردم

مهماني به شادي باشد اندك
من صدر نشين خوان دردم

مانندتو هم نفس به گيتي
از زمره رهروان دردم

اي شيخ قيامتت چه باشد؟
وقتي همه در أمان دردم

منير سپاس ناچيز
٢٧ جنوري

چهارشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۷

بی حسابی


بی حسابی

عشق  خواهی ز صبر و تاب  گذر
شدی عاشق برو  ز خواب گذر

گاه حسرت  گهی  خوشی داری
غصه می نوش و از شراب گذر

بین هستی  و  نیستی پرده ست
خوش خوشان رفته از حجاب گذر

دل  همدل گهی گهی  میخوان
زین  همه  کاغذ  و  کتاب  گذر

تا شوی بی حساب  با هرچیز
در رهء عشق از حساب گذر
ناچیزمنیرسپاس
۱۴.۱۱.۲۰۱۸

شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۹۷

دين حق

 از علامه  اقبال لاهوری  میخوانیم که  چقدر  به  حال و  حالات  امروزین  ما  نیز  مطابقت  دارد  و وفق  می کند  نفرین به  دین فروشان..

دين حق از کافري رسواتر است
زانکه ملا مؤمن کافرگر است

شبنم مادر نگاه ما يم است
از نگاه او يم ما شبنم است

از شگرفيهاي آن قرآن فروش
ديده ام روح الامين را در خروش

زانسوي گردون دلش بيگانه ئي
نزد او ام الکتاب افسانه ئي

بي نصيب از حکمت دين نبي
آسمانش تيره از بي کوکبي

کم نگاه و کور ذوق و هرزه گرد
ملت از قال و اقولش فرد فرد

مکتب و ملا و اسرار کتاب
کور مادرزاد و نور آفتاب

دين کافر فکر و تدبير جهاد
دين ملا في سبيل الله فساد

مرد حق جان جهان چارسوي
آن بخلوت رفته را از من بگوي

اي ز افکار تو مؤمن را حيات
از نفسهاي تو ملت را ثبات

حفظ قرآن عظيم آئين تست
حرف حق را فاش گفتن دين تست

تو کليمي چند باشي سرنگون
دست خويش از آستين آور برون

سرگذشت ملت بيضا بگوي
با غزال از وسعت صحرا بگوي

فطرت تو مستنير از مصطفي است
بازگو آخر مقام ما کجاست؟

مرد حق از کس نگيرد رنگ و بو
مرد حق از حق پذيرد رنگ و بو

هر زمان اندر تنش جاني دگر
هر زمان او را چو حق شاني دگر

رازها با مرد مؤمن بازگوي
شرح رمز کل يوم باز گوي

جز حرم منزل ندارد کاروان
غير حق در دل ندارد کاروان

من نمي گويم که راهش ديگر است
کاروان ديگر نگاهش ديگر است
علامه اقبال لاهوری

سه‌شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۷

معرفت و عشق

یکی از ترس عبادت دارد
یکی  با زُهد شهامت دارد
دلم از  معرفت  و  عشق  ولی
به  خداوند  محبت دارد
ناچیز منیر سپاس
۳۰.۱۰.۲۰۱۸


یکشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۹۷

داغ نو غزلي از منير سپاس ناچيز


داغ نو غزلي از منير سپاس ناچيز
داغ نو
داغ ترور بـــــر دل اين روزگار ماست
دهشت به خط وحشي چه لوح مزار ماست
با هر چه هست وبود عملكردگپ شديم
نفرين و اختلاف به حرف و شعار ماست
انسانيت كه آىينه گم شده ز ماست
پو ييدن و بيافتنش اختيار ماست
گيتي دون خريده به قرض گورميرويم
ذلت قباله دار همين شاهكار ماست
همدردي رابه كوچه حسن چپ ببرده ايم
إز ديگران صداقت و مهر، انتظار ماست
با تاجران نفرت و جنگ خفته سرعتيم
غفلت و سيل بيني حریف گذار ماست
منير سپاس ناچيز
-->

پنجشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۷

انبوه درک غزل فارسی از منیر سپاس ناچیز


به عزیزان بازدید کننده آشیان خیال سلام تقدیم باد این غزل را در سال ۲۰۱۵ نوشته بودم امروز  آنرا باز نگری  کرد م و  اینک اینجا  خدمت  تان می  نویسم .
انبوه درک

مـــــرا به  گوشه پندار انجمن باشد
به جسم ذهن سراسیمه ام  وطن باشد

به شهر زندگی  انبوه درک کمبود است
به  چهره و بدن  و نام مُبرهن باشد

زمانه فکر  سیه را چه گُسترش بخشد!!!
تو  گویی  شیشهء این ظلم  ناشکن باشد
  
کسی که کاهش خود را  فزونی  بشمارد
خوشی بخت  به جان او  پیرهن  باشد

ز قند یاد کسی با  وجود  تلخی  وقت
  صدا به کام دلم  خیلی خوش لحن باشد

زمین به  چرخش خود در نبرد پیهم بود
لباس رزم شب و روز را  به  تن باشد
منیر  سپاس  ناچیز
۱۱.۱۰.۲۰۱۸
18.10.2015
-->

شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۹۷

پروازگاه خویش

با یار خویش  هستیم پروای  کس  نداریم
امید یک  توجه از خار و خس  نداریم
پروازگاه عشق است ذرات  محفل  ما
ما  وقت  همنشینی با  بوالهوس  نداریم
منیر سپاس ۶.۱۰.۲۰۱۸

پنجشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۷

چشم و آیینه


چشم و آیینه

دیگر  ز اندیشه فراموش می شوم
پاك از حريم ديده و ازهوش مي شوم


از انتظار رفته  چنان خودكفا شدم
سرشار از پياله و از نوش مي شوم

من در  نگاه مجلس چشمان انتظار
مانند شمع  سوخته خاموش می شوم

در شانه های زندگی  چشم و آیینه
دانم که با فراموشی بر دوش می شوم

با برگ های ریخته از خاطرات خود
پاييز گونه جاده ای گلپوش مي شوم

در شعر من صداي دلم آه مي كشد
تا خواندن است در نگهي گوش مي شوم

منير سپاس ناچيز ١٣.٩.٢٠١٨

چهارشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۹۷

چشم داشت


چشم داشت

اگر میخواهی
  انتظار  را ببینی
به چشم  های  من  نگاه  کن
حاجت خیال پردازی  نیست
همه ای  چشم داشتها
در چشم های  من  نهفته است
منیر سپاس 
۱۲.۰۹.۲۰۱۸

یکشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۷

من و دیگران


سر از من 

سودا از دیگران

دل از من

تپش ها از دیگران با دیگران

چشم از من 

نگاه از دیگران بر دیگران

آواز از من

ناشنیدن یا شنیدن  از دیگران

گوش از من 

صدا از دیگران

درد از من سردی از دیگران

زندگی از من 

داوری از دیگران 

روزگار!

من منم یا من از دیگرانم  یا دیگران من اند یا از من اند یا این همه؟

منیر سپاس 
۹.۹.۲۰۱۸

 

به المانی

Kopf von mir

meine gedanken gehören nicht mir

Herz ist von mir

Streams von anderen mit anderen

Augen sind von mir

Schauen von die anderen auf andere

Singen von mir

Hören oder nicht hören sind  von die andere

Ton ist von mir

Der Schmerz ist von  mir

kalt sein  von  die  anseren 

Leben von mir

sind  von die  anderen   vor urteilen

Zeit!

Ich bin oder ich bin von mir selbst oder anderen, oder sie sind von mir oder all dem?

Monir Sepas 9.9.2018

-->

جمعه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۷

گُذرگاه

گُذرگاه
باز در بحر امید  ساحل  توفان دارم
موج ها  در تپشِ  یادِ فراوان دارم
آخر قدرت  دیدار نگاه  آیینه  ام
چه به  اندیشه نفهمیدنِ حیران دارم
برو  ای غصه ءبد بخت که کیفم کوک است
در بر  هر نفسم عاشقی  را جان دارم
گوشه  گیری چقدر  دشت رمیدن باشد
دور  از از  وحشت وقت روح غزالان دارم
تا دل ساده ای من صید گذرگاه  وفاست
در گرفتاری بسی مشکل  آسان دارم
ناچیز منیر سپاس