یکشنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۴

دل تنگ آدمی

دل تنگ آدمی

اعدام و زنده است  ز فرهنگ آدمی
امـروز قلب عاشقم  از  جنگ آدمی

سنگسار می شودچقدر جسم  عشق ها
با فکر  و دست  کینه  و با سنگ آدمی

نقاش این زمانه نقاشی به  خون کند
بیزار  گشته ام  ز  چنین  رنگ آدمی

جای صدای چهچهء مرغان و سازودف
باشد صــدای  قتل به آهنگ آدمی

وحشت سرا کرده زمین و منم هنوز
اُمیدوار  خوبی  و  دلتنگ آدمی

منیر  سپاس ناچیز
27.12.2015




دل خوشی

دل خوشی

پنهان شده است  حضور یادت
در فکــر دلــم ، مُــــرُور  یادت

از یورش غـــم  پناه  بخشد
هـــــر دامنهء  سُرُور  یادت

منیر سپاس ناچیز
27.12.2015
ساعت 9:20 صبح

ج.ا.آلمان

چهارشنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۴

خریت

تا خــــریت شود چنان ثروت بزرگ
دنیا ملا وغافل و رهبر کشیده رفت.
منیر سپاس ناچیز
تابستان سال 2008

محشر نقد

محشر  نقد

وقتی ز   رنگ  تیرگی روزم  مکدر است
روزی برای این دل تنگم  مُقـــرر  است

سهم  جهـــان ،غصه ز دست ریا بود
کشتار  عشق و عاطفه  این سان میسر است

فارغ ز  خواب  ترک نگشتیم  لحظه یی
بر  هوش  ها فکر  پلیدانه رهبر است

انسان  پادشاه نفاق  و تجاوز است
حال زمین  ،باغ خدا خیلی ابتر  است

از روز  حشر  باکی  ندارم  کم و زیاد
هر روز  بر سر من و تو روز محشر است
منیر سپاس  ناچیز

تاریخ سرایش را  ننوشته ام ولی  احتمالن از سال 2008  باشد  چونکه در  کنار  سایر  سروده  های  پراگنده ام یافت شد که از سال 2008 میلادی  اند

انبار ناز

دوستان عزیز، زندگی همیشه دو  پهلو دارد  ، شادی  و غم ، شادمانی  و غصه ، تولد  و مرگ . خواهی  نخواهی  زندگی را  باید زیست  آنان که به فکر  همدردی با درمندان  اند  و فکر  می کنند  که باید  منتطر بود  تا  غمها پایان  بیابند و بعد از آن دست به خوشی بزنند  ، سخت در  اشتباه اند غم و درد  را  پایانی  نیست  .
 اینک  سرایشی  از سال 2008 را که از لابلای  کاغذ  های  پراگنده  ام یافتم  خدمت تان می نویسم.

انبار  ناز
دیوار بی  تفاوتی  اعمـــــار  کرده ای
خود را برای فاصله  معمار  کرده  ای

مارا غلام  کوچه و در  صبر  و  انتظار
دل برده ای  به خانه و دربار  کرده ای

آئینه را  گرفته و غرقی  به حُسن خود
اما مرا  به وسوسه  بیمار کرده ای

ناز  و ادا و عشوهء خوبان شهر را
ای  نازنین  به  جان  خود  انبار کرده ای

هــر بار  با درنگ  حیا در برابرم
در دادگاه پرسشم  انکار  کرده ای
24.06.2008

منیر سپاس  ناچیز

یکشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۹۴

شب یلدا

شب یلدا  ، روز زایش  خورشید  نزدیک  است ، خورشید در دل  سرد زمستان در شروع  چله پا به  جهان هستی  نهاد  تا زندگی را روشن  و جان  تازه ببخشد ,خورشید تا  خود  اهورمزدا  از دست چیزی  به نام آدم بیپاره  و در  مانده  اند . من نه  اناری  دارم و نه تربوزی (هندوانه) خون دلم آب  انار وخون جگرم  هندوانه وفریب خوشی شب یلدا در زرق  و برق  کریسمس  ساختگی می جویم چقدرحالم خوب  است

پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۴

عرس حضرت مولانا سال 2015

امروز 17 دسامبر روز وصال خداوندگار بلخ ، پیامبر عشق ،حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی است .حضرت مولانا در سال 1207درشهر قونیه کشور ترکیه، جان را به جان آفرین سپرد ولی گنج پر از معنویت و عاشقانه را برای بشریت به ماندگار گذاشت.دوستداران مولانا در سرتاسر دنیا از همه اقوام و زبانهای دنیا می باشد ، حضرت مولانا بر خلاف یاوه گویی و ژاژ خایی های شیوخ وهابی و عالمان نام نهاد دینی که او را کافر و یابه قول چند تا فلسفه خوانک های غربی و پیروان دین قبلی مردم خراسان ،زردشت که مولانا به زعم خود شخص بیرون از دین اسلام به مردم معرفی کرده و می کنند تا آخرین دم مومن بود و بندگی را به آزادگی نفروخت ، سروده هایش این حرف مرا ثابت می کند . بدبختانه در سالیان اخیر در گوشه و کنار گیتی سالانه تجارتی را به نام مولانا به راه انداخته اند که در محافل مولانا هرچه می توانی بیابی به جز مولانا واندیشه اش ، من بعدن اگر زندگی فرصت داد در این مورد مفصلن می پردازم تا آویزهء گوش این افراد گردد .به نظر من نمی توان کلام مولانا را از لحاظ ادبی درک کرد او عارف بود و عاشقترین عارف ، شاعری ، ادیبی که خودش ، عارف نباشد ، صوفی نباشد ، عاشق حقیقی نباشد، به خدا ایمان نداشته باشد چگونه می تواند شعر مولانا را تفسیر وتحلیل کند ؟مولانا که در عشق خدا فنا بود از دسترس این چنین افراد خیلی ها دور است می رسیم به جنبه ادبی آثار مولانا . مولانا مانند دیگر شاعران و عارفان از ادبیات منحیث ابزار استفاده کرده است و آنهم میدانیم که مقید به اصول سرایش شعر نبوده است. در بند قافیه و وزن نبوده است. هر چه که دل تنگش خواسته گفته است .چرا این ادیبان عزیز شعر مولانا را از لحاظ ادبی نقد نمی کنند و حتی جرئت ندارند چیزی بنویسند یا من بیخبرم؟ همینقدر می گویم که مردم دنیا با خواندن آثار وی به خدا و انسانیت نزدیکتر می شوند و با سخنان و اعمال ستمگران دینی و حرف های جاهلان گویی آگاه و کتابخوان از عشق و ایمان دور می شوند .امروز چند سطر ی نوشتم تا بازهم ارداتم را به حضرت مولانا با شما عزیزان بر دل قرین شریک سازم 
.
مجذوب   خدا  هستی  یا  حضرت  مولانا
زین عشق بقا   هستی  یا  حضرت  مولانا

با  معرفت  ناب  ات  پیوسته شگوفانی
اندیشه صفا  هستی  یا  حضرت  مولانا

خوش نام  ترین عارف مدهوش ترین هشیار
ولا که  به  ما  هستی  یا  حضرت مولانا

هم هستی جلال دین هم هستی جلا ل عشق
پُر مهر  و وفا  هســتی  یا حضرت  مولانا

دیوان  کبـیر  تو   تا  مثنوی  ات  گویند
مستانه فنا  هستی  یا  حضرت  مولانا

سالار  وجود  خود آن فخر  جهان  گفتی
از  احمد  ما  هستی  یا  حضرت  مولانا
منیر سپاس  ناچیز
17.12.2015




پنجشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۴

ایراد خاک

ایراد  خاک

دود عداوت گرفت  میهن  انسان را
کینه  پیاپی  زند گردن  انسان را

قیمت  خون  کمتر  از اب  و طلای سیه
سود  به  وحشت رساند  مُردن  انسان را

بی غمی  و ناهمی  گوش  کری را رواج
میدهد  و می کشد شیون انسان را

یا به  خرافات  و  جنگ ، یا به  نگاه های  تنگ
عقده رها  کی  کند دامن  انسان را

خاک به ایراد  شد  آب  به فریاد  شد
پس  چه  تحمل  کند  بودن  انسان را؟
منیر سپاس  ناچیز
20.09.2007


تنها رفتن است که میماند

تنها رفتن است  که میماند


تنها ترین برگم در  انزوای  رفتن
با  کوله بار  دردم تا انتهای  رفتن

پنهان دلخوشی ها باشد درنگ  پندار
هر چهره ئ اُمیدم در لابلای  رفتن

در هر  وجب  نشانده دیدار  رفته رفته
آئینه جدایی در هــــر  نمای رفتن

برگوش  زندگانی این  نغمه  جاودانی
از  گام  آمدنها ،آید صدای  رفتن

برگشت سوی  خانه اندیشهء روان است
بودیم این حوالی  ما از  برای رفتن
28.8.2007
منیر سپاس  ناچیز


یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۴

یار نو

یار  نو

ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺷﺪ ﻏﻢ ﺩﮔﺮ ﺩﻟﺪاﺭ ﻣﺎ
اﺷﻚ و ﺁﻩ و ﻋﺎﺟﺰﻱ ﻫﺎ ﻳﺎﺭ ﻣﺎ

ﻏﻴﺮ ﺧﻮﻥ و ﻏﺼﻪ و ﻣﻜﺮﻭﺳﺘﻢ
ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﻭﻧﻖ ﺑﺎﺯاﺭ ﻣﺎ

ﻫﺮ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﻣﺤﻮﺭ ﺗﺸﻮﻳﺶ ﻫﺎﺳﺖ
ﺧﻮب  ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﺎﻋﺚ ﺁﺯاﺭ ﻣﺎ

ﺗﺎ ﻓﺮﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﺰﻳﺪﻥ ﺭﻓﺘﻪ اﻳﻢ
ﻛﺲ ﻧﺒﻴﻨﺪ ﻣﺠﻠﺲ ﺩﻳﺪاﺭ ﻣﺎ

ﺗﺮﻙ ﻣﺎ ﻛﺮﺩند ﺧﺮﺩﻣﻨﺪاﻥ ﻋﺼﺮ
ﺗﺮﺱ ﺩاﺭﻧﺪ اﺯ ﺩﻝ ﻫﺸﻴﺎﺭ ﻣﺎ

ﺩﺭﻏﺮﻭﺏ ﭼﺸﻢ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﻧﮕﻴﻦ ﺗﺮاﺳﺖ
ﺳﺮﺧﻲ ﺩاﺭﺩ اﺯ ﺩﻝ ﺧﻮﻧﺒﺎﺭ ﻣﺎ

ﻧﻴﺴﺖ ﻏﺎﻓﻞ ﻣﻌﺮﻓﺖ اﺯ ﺣﺎﻝ ﺩﻫﺮ
ﺗﻴﺰ ﺑﻴﻦ اﺳﺖ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﻴﺪاﺭ ﻣﺎ

ﻣﻨﻴﺮﺳﭙﺎﺱ ﻧﺎﭼﻴﺰ
6'12'2015
ج.ا.ﺁﻟﻤﺎﻥ