چهارشنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۶

بیدل: طراوت آرزو داري


بيتي از حضرت بيدل رح
شارح :  ناچیز شما منير سپاس
بیت:
طراوت آرزو داري ز قيد جسم بيرون آ
كه سر سبزي نبيند دانه تا زير زمين باشد
شرح بيت:
اگر آرزوي تازگي و رشد داري از دلبستگي به جسم بيرون آ  يعني به مسايل خو دپرستي  خو د راقيد مگردان چون دانه اي كه در زير زمين در قيد جسم است سر سبزي نمي بيند يعني هر كه مشغول تن پروري باشد از جسم بيرون نمي آيد و سبز نمي شودو به باغ روح خویش  نمیرسد اگر با چشم  معرفت به  این  بیت  نگاه  کنیم  زاهدان  و  و  دنیا پرستان در قید جسم و لباس  و سرمایه ای  دنیا  میباشند  و وقت نمی  کنند به باطن  خویش بنگرند  و در  جان  سیری بکنند  تا روح شان سر سبز و  تازه شود  و این در بازاردنیا  پرستان  و در فریب  عمامه و دلق  زاهد نیست. از راز ها ی  معنویت خود  را  با  خبر بساز تا در باغ  رحمت الهی شگوفان  شوی  حتی  امروز میتوان شگوفان  شوی فردا را  خو بجایش  بگذار.

سه‌شنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۶

شفافیت

در دل آب ، شفافیت در خشش دارد صاف شدن مانند آب شیوه پاکان است.منیر سپاس



دوشنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۶

کوچهء احساس


کوچهء احساس

در شهر نفس  چهره ء خُرسند  بجویید
در سینه دلی بی غم و لبخند  بجویید

یک کس که ترا شانه به شانه بدهد درک
در دور  جهان  گشته ومانند  بجویید

بی درد ،سعادت نشود محملی عشقی
هر سو  همه جارفته و هرچند  بجویید

خالیست اگر کوچهء احساس مرنجید
تا  همدلی یابید  خوشآیند بجویید

آنقدر رهایی  بدهید  بودن  خود  را
در یافتن  خویش  دل از بند بجویید
 ناچیز منیر سپاس
۱۱.۱۲.۲۰۱۷

شنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۶

روایتی از من

روایتی از من

باد میخواند که من آواره ام
چرخ می نالد چسان بیچاره ام

ماه میتابد شب و درآسمان
می فشاند بودن یکباره ام

هر تپش آواز امید من است
دامنی دارد دلی صد پاره ام

آیینه در آیینه در آیینه
می نماید حیرت همواره ام

دست احساسات من دلپرور است
خفته پندارد که من بیکاره ام
منیر سپاس ۲۱.۱۲.۲۰۱۷

یکشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۶

گلهای یاس

گلهای یاس در دل تنگم شگفته است
درباغ جان امید به حسرت نهفته است
بر برگ برگ خاطره های شیرین من
صد داغ تلخ خفتن یاران رفته است
منیر سپاس ناچیز ۱۷.۱۲.۲۰۱۷

جمعه، آذر ۲۴، ۱۳۹۶

اختر مجروح

اختر مجروح


دارد امید نگاه اختر مجروح من 
مرهمی از دیده ها می ستاند روح من

 

از کمینگاه خودش تیره گی تیرم زند
خارچشم شب بود اخگر مشروح من

 

گام های عمر من بی زبانی می کند
شد شهید لحظه هارفتن مذبوح من

 

در نبرد زندگی میروم تا چاه مکر
در دلم شد باورم رستم مشبوح من

 

تا جسارت می کند وهم زاید میدمد
ای دل مواج من نا خدا و نوح من
منیر سپاس

شنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۶

غزلسرا

سلام و صمیمیت خدمت دوستان خوبم اینک غزلی را که آنرا غزلسرا نام گذاشته ام به خدمت تان می نویسم امید بر دل تان چنگ بزند عزیزی از من در مورد پیوند شعر با موسیقی به ویژه غزل پرسیده بود که باید عرض کنم موسیقی هنر جدا گانه و شعر هنر جداگانه است در شعر ، شعریت مطرح میباشد هر شعر را نمی توان آهنگ ساخت و در یا در قالب غزل در موسیقی سرود اما بعضی غزل ها در ادبیات بسیار خوب با موسیقی می چسپند یعنی اینکه اهنگین و مخیل و با محاسن شعری زیبا و زود فهم سروده شده باشند و اینک غزل من

...

...

غزلسرا

درد در دل غزلســــــراي من است خوشي ها و غمش براي من است هـــر كتابِ نفس نوشت من راویی شرح ماجرای من است

آسـمان با فضای متروکش چه *نگارنده اي هواي من است خامـوشي ،آيينه ،فــرامـوشي چهره و ناله اي صداي من است

لشكر نام و نا تواني ها تا كجا در پي فناي من است؟ همه دار و ندار من عشق است گنج دلداده گی گوای من است ناچيز منير سپاس

*قید

پنجشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۹۶

قوم پی غم بر ها

دوستان خوبم را سلام تقدیم میدارم شعری را که امروز اینجا می نویسم در سال ۲۰۰۶ برای فلسطین و فلسطینی های مظلوم سروده بودم ،امروز بار دیگر ستم را بر فلسطینی ها و مسلمانها ی دنیا بیشتر می کنند با به رسمیت شناختن بیت المقدس که پایتخت فلسطین میباشد برای حکومت منفور صهیونست ها .احساسات من هیچ نوع رابطه ای با سیاست های دول نامنهاد اسلامی ندارد به ویژه ایران .


كودكي گريه كنان گفت به باد
(شام) اينجا دگر است سر زمين فرياد
باغ ما اشغال شد خانه ها ويران شد
قوم( پي غم) بر ها
همرهء دالرها
صبح مارا بردند در سيه چاه كشتند
مادرم ميگويد
پدرت را بردند دادرت را كشتند
مادرم مي گويد
سالهاست كوچهء ما
شده مهمان عزا
سارقان بي رحم اند؛
سنگ هر كو چه ء ما
زینت همت ماست
سنگها اسلحه اند
آخرين اميد اند
سنگست بود ونبود
سنگ ما عشق وطن
سنگ ما خمپاره
بود بر تانک خصم
سنگ براين همه دود
سنگ بر این هم خواب
چه جهان خاموش است
مرگ ما خانهء ما
بی تفاوت گشته
یک از ترس خموش
دگری غرق خود است ؛
مثلي اين کشور ما
حامي بي رحمان
حامي صيادان
باز آن دزد کلان
تو ببین ای انسان !
كه كنون باز فلسطيني نوي
در عراق و کابل
در دمشق و بغداد
خاطر تيل به پا كرده ببین
خاطر نفت به پا کرده ببین
باز بر مرد مسلمان چه ها کرده ببین!
××× ××× ××× ××× ×××
اتحاد پاشان است
امت احمد را
عربان بي غيرت
بر شان پُرز زن و کف شان پُر ز زر است
پرده هابر صورت
به عياشي مصروف
به تماشا گيرد جنگ نو در عراق
كآنجا دزد كلان
ميبرد ثروت را
سينه ها چاك كنند
مغز ها پاك كنند
در وجود من وتو
ياد اين سرقت را تا طلوع فردا
باز هم خواهند شست
کوکا کولا دارند
وز نفاق من و تو
همه رابرده كنند
همه را بنده كنند
يا به نيرنگ نوين
با صليبي در دست
مومنان را بكشند
مومنان را بكشند
دست این جلادان
زین همه کشور ها
به چسان قطع شود؟
چه کسی قطع کند؟
خواب این غفلت را
در وجود من و تو
چه کسی ختم کند
جا بجا گنده شود آب اگر هم باشد
آ که فریاد شویم
تا که آزاد کنیم
آ که آزاد شویم
تابستان 1385
July 9th, 2006

سه‌شنبه، آذر ۱۴، ۱۳۹۶

تپش سایی


تپش سایی

باز رهبینت  شده آیینه  پیمایی  کنم
با زمن پندار  نازت  را  پذیرایی  کنم

باز زینت  میکنم  نام  تــرا در آسـمان
با  مه  و  نور و ستاره  مجلس  آرایی کنم

باز  یک دامن  تبسم را بگیرم  در  دلم
وقتی از  تو  با شگفتن  ها تپش  سایی کنم

باز  در الهام  شعر  من  غزل  اندر  غزل
در سخن حُسن سرایش  را  معمایی  کنم

با کشش  های شرینت  در  نگاه  خویشتن
سر نوشت  لحظه  هایم  را تماشایی  کنم
ناچیزمنیر سپاس 
۸.۱۰.۲۰۱۶