چهارشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۰

پیاله نگه


پیاله ء نگه

پیــــــالهء نگه باز از بهــــار لبریز است

چو ســـــــفره چمن زندگی سمن بیز است


نـــــــوای دســـتهء باران روز نــــــو دارد

به هرسوعطر طراوت شنو گه گل ریز است


به محفل نفس عید باغ مهمان شـــــو

که گوشه گوشهء آن با سُروُر آمیز است


زیکسو چشن بهار است ویکسو یورش غم

در این زمانه به صد رنگ عُرف چنگیز است


منیر سپاس


یکشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۹

بهاریه ها


بهاریه ها بهاریه ها بهاریه ها
سونامی جشن بهار رابیرنگ خواهد ساخت؟
بهار میرسد از راه و امسال نیز بر خلاف شعر شاعر ایرانی (فریدون مشیری )از گلها نشان ها خواهد داشت ولی از سرور و خوشی خالی خواهد بود ، به دنیا بنگرید که چسان باروت ، تفنگ ،زور و استبداد بنام های مختلف شادمانی های من و تو را،حتی در بهار نیزمیکشند ، زمین می لرزد و جاپان با دستگاه برق اتومی در معرض یک انفجار هستوی دیگرقرار میگیرد ،سیلاب و سونامی و خشم بحر ،خانه گک های مردم چنان ویران میکنند که نمی توانم بی تفاوت بمانم و به آن تصاویر بنگرم جاپان کشوریست با شگوفه های زیبا و بهاران دلنشین. هیچ نمیدانم چگونه خوشی بر پا کنم چگونه با مرغ چمن همنوا شوم و چسان شعر حافظ را که میگوید ((نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد)) تنفس کنم ؟هر سوکه بااین پرسش ها ذهنم سفر کرد پاسخی روشنی دریافت نکردم با آنکه با غمهای مردم دنیا غمشریکی میکنم بهار رابا چند سرودهء پیشین از یاد نخواهم برد
ساغر گل
نسیم باشد کنون خنیاگر گل
زمین باشد برایم ساغر گل
من از مســتی دنیا بیدماغم
که بیخود گشته ام از عنبر گل
عروس کاینات
رسیده باز بانوی بهاران
عــروس کاینات باغ یزدان
شگوفه این غزل با شاخه خواند
به زیبایی ندارد هیچ همسان
لحن لحظه ها
طراوت در طراوت در طراوت
زمین و آسمـــان دارد تلاوت
به لحن لحظه ها مارا رســـاند
که اکنون زندگی باشــد حلاوت
بهار دوست
اگر مرغی غزل خوان بهار است
برای خویش خواهان بهاراست
ز بلبل با وفاتر این دل ماسـت
که او پیوسته قربان بهار اســت
گویایی تصویر
شگوفایی به لب دارد بهاران
پیام دست رب دارد بهاران
نباشد جای حیرت یا تعجب
از آن جنت نسب دارد بهاران

یکشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۹

صدای نور

صدای نور

تا آنزمانیکه کهنه تر از پار میشوم
بــــــر بال آرزو همگی بار میشوم

اندیشه را زآتش شوق موم میکنم
بهر زبان نرم خود همکار میشوم

ای آفتاب زنگ سحر های من شدی
من با صدای نور تو بیدار میشوم

او با نماز و ریش به تشویش میرسد
من از می معانی خدا دار میشوم

در ماجرای کشمکش حیله وجنون
درویش را رفیق و طرفدار میشوم