جمعه، فروردین ۰۵، ۱۴۰۱

گرگ جنوب

بر حاکمان و حامیان وحشیان این دور بر میهن لاله و نورنفرین می فرستم
به شهرم وحشت گرگ جنوب است
درنده حاکم اهل رسوب است
همیش این مرز و بوم نیک مردم
ز دست شمله پامال قطوب است
منیر سپاس
درنده شمله ابلق به سر کرد
به خون بیگناهان دست ترکرد
ز دستر خوان کشورفیض را برد
و مردم را همه خون جگر کرد
منیر سپاس





زدانش محروم کردن دختران ما از سوی طالب های نادان و خونخوار

دوشیزه گان ز دانش محروم کرده نادان
در خانه ها فضا را مسموم کرده نادان
هر یک وجب زمین رابا انتحاری دیروز
احساس ما به امروز مصدوم کرده نادان
در هر نفس سیاهی ، آزادی را گرفته
در شهر زنده گان را ، مرحوم کرده نادان
در بند خشک و تر شد مردم‌پر از ضررشد
آسیب به نام مذهب مکتوم کرده نادان
بغض است در گلو ها ، فریاد زیر پا است
هر دید زنده گی را بس شوم کرده نادان
کژ بین به زعم ذهنش یکسره اجتماع را
بر ارتکاب فحشا محکوم کرده نادان
این وحشیان دد را ، انسان نمی توان گفت
هم میهنان ما را مظلوم کرده نادان
کان دروغ و مکر و در قید قوم پرستی
هر ارزش بشر را معدوم کرده نادان
نادان و هم ستم گر میهن فروش اکبر
اصلیتش به تکرار معلوم کرده نادان
منیر سپاس ۲۴.۳.۲۰۲۲ 



زبان شیرین فارسی به دشمنان فرهنگ و زبان مان ، مرچ است یا نوشادر


 

 طالبان دوشیزه گلن  میهنم را  از  درس  خواندن  مانع شدند

جاهل و بی سواد مسلمان نیست
زیر امر صریح قرآن نیست
اولین آیه نازل است: بخوان!
صد دانش اهل ایمان نیست.
منیر سپاس




یکشنبه، اسفند ۲۲، ۱۴۰۰

هم تبار بهار

با بهار همتبار می مانم
دوستدار ,بهار می مانم
هرکجای مقیم گر باشم
سنگچلی از «مزار» می مانم
عید نوروز و ارغوان ها را
هر نفس دوستدار می مانم
باغ عشقم بدست کرگس هاست
تا خدا سوگوار می مانم
جای قناری دست بوزینه ست
در جنون فهار *میمانم
دوری و فاصله ، کشش دارد
در دلم داغدار میمانم
دور آزاده گی باغ رسد
تا رسد در شمار می مانم
قلمم ضد قوم تبعیض است
من به چشمش چو خار میمانم
منیر سپاس



بهار وطن ۱۴۰۱

بهار  و وطن 
بهار امسال  سوزن دار باشد
دل ما از ستم  بیزار باشد

همه سو  وحشیان انتحاری
شدند حاکم به مایان ، عار یاشد

بدان پنجابی بادار امارت 
و طالب نوکر تیار باشد

وطندار کی ببیند روز خوش را
زشش سو اجنبی بادار باشد

به ظاهر تخت خوابم پرنیان است
ولی از دست  غم از خار باشد
منیر سپاس