شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۰

دل درویش

به سان گوهر ناب است دلی که درویش است

صدای مست مدامش چه عاری از نیش است


دلم چــــــــو یوسف زیبا تپید و تنهــــــــا ماند

به چاه تیره سینه ، چو رانده از خویش است


نهاد خویش عیان کــــــــــــن سپاه باران شو

بخوان سرود سخاوت به هرچه در پیش است!


به قدر همت خود هر که مهر می بخشــــد

پسندو شـــــکر بفرما مگو کم و بیش است!


به شهر صخره رسیدم به قله های بلند

نه داغ بستر لاله ،نه عشق آویش اســـت


وباد دره از آنــــــرو شیرین به گوش آید

که تا هنوز به کوه ها طنین صد تیش است