پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۴

بانگ خیال

بانگ خیال

زندگی زمزمه بانگ  خیال  من و توست
نحوه و رنگ سرودن، کمال  من  و توست

اگـــــر از این  همه  امکان،سعادت هیچیم
من  چه  گویم چقدر  وای به حال من و توست

عشـــق در  پرتو عشـــــق است جواب  کامل
حل  هر  مشکل و هر درد و سوال  من و توست

می رســـــد رُشد نفس تا به فلک از  دل  ها
گر به دیدار برین جشن  وصال  من  و توست

زندگی گشته حرام  از غم و نفرت ای  دوست
شـــادمانی  کنون  حق و حلال من و توست
منیر ناچیز
23.4.2015
ساعت 2 و30 بعد از ظهر
ج.ا.آلمان

دوشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۴

چشم اسمان زندگانی

چند  چهار  پاره

به  چشـــــم آسمان زندگانی
 ز دست کینه بخت بد سکون است

به هر سو  مکر  و غفلت  ها  موفق
جنون است و جنون است  جنون است

*******

ندارد  یک ستاره  بخت  میهن
که در آن شادمانی زنده باشد

هزاران زخم دارد قامتش لیک
چنین ایستادگی   زیبنده باشد
منیر  ناچیز

204.2015

شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۴

در سهم اسمان زندگی

در سهم آسمان زندگی
بارش  نفرت و مکراست
پیوسته 
در شهر  و زمین  و کوه هایش
کشت انتهاری و  جنگ است
حاصلش خرمن خون
در آسیاب روزگار 
این دل های  ما  
احساس  ماست که زیر سنگ ها آرد می شوند
در تنور تشویش 
نان مارا خوندار می  پزند
هر لقمه نفس  ما بی  جگر  خونی از  گلوی عمرمان فرو  نمی رود
بر این زندگی
تُف باید کرد یا شُکر؟

18.4.2015

جلال آباد و بدخشان

دیروز گردن (بدخشان) مان را بریدند
امروز بطن (جلال آباد ) مان را زخمی  کردند
وطن زخمهایت دیگر  از  حساب بیرون شده است
همسایه های گرگ با شغال های داخلی دست  اتحاد بسته اند برای  نابودی  ات
نام  این  مکر  ها
 گاهی  مجاهد گاهی  طالب و القاعده
 و امروز داعش  شده است
وطن بیچاره  ای مانند  مردمانت

مرهمی  برای زخم هایت نیست ؟
سپاهیان وطن  عاشقانه ســـر دادند
شکوه همت خود را به این هنر  دادند

بسی زمکر جنوب با همی زمیهن بُرد
بهای صدق شهیدان به خون تر  دادند

تو  گویی سود شجاعت همیشه تکراری ست
کـــه رد ترس عیاران را ثمـــــــر دادند

چقـــــدر  نصیب فداکاری و شهادت ها
چه سالهاست وطن را  چه سر به سر دادند

 به  کوه پامیریان لعل  ها  خدا داد است
ولی به  کوه دگر  جاهلان  و خر دادند
منیر ناچیز

یکشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۴

گله های شهری

گله های شهری
 کو خرد در منکه بیدارم  کند
تا  ز  نیرنگ ها  هُشیارم کند

قلب  من شاگرد احساسات من
در غم عبـــــرت گرفتارم کند

شهر جان ویران ز دست  کینه هاست
زندگی هــــــــر لحظه بردارم  کند

وقتی تاریکی  چراغ فکر  هاست
دیگر  از اُمیــــــــد نادارم کند

هر سو بینم خر و روباه دوپا
گله های شان بیزارم کند

ذهن را دیگر تفکر مرده است
آیه قرآن شرمسارم  کند

خوبی زشتی   قبول خاطر است
نیکی اندیشــــــه بدکارم  کند
منیر ناچیز

12.4.2015

جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۴

بلخ و حمله انتحاری بر بلخیان

بلخ نازنین !گهواره معرفت دنیا، تو سرزمین خورشیدی ، تاریکی و تاریک اندیشان بر قامت رسایت رشک می برند بگذار مانند سگ ها جف جف و عوعو کنند ، رستمان پاسدارت ترا چون مام خویش پاسداری می کنند ، خون شهیدانت امروز اثبات این مدعاست ، شیران سرزمین من به پا خیزید و غنی کگ برادر طالب و داعش را از ارگ ریاست جمهوری به گودال تاریخ بفرستید فردا دیر خواهد بود


به بلخ زادگاه خورشید زندگی  ام
تا  چند زخمی گردی تو از  سپاه نفرت
ای زادگاه خورشید خوردی نگاه نفرت

تو ســـــرو آسمانی با ذره ذره خاکت
ناممکنست که اُفتی آخر به  چاه نفرت

از رهزنان  چنگیز ، اسکندروقبیله
زاییده دشمنت را زایشگاه نفرت

هر  نسل سبزه  هایت هر داغ لاله هایت
پیوسته بوده ای  تو بلخم تباه نفرت

از جان لحظه  هایت  از هر چه گوشه هایت
بشکسته خلود است دست سیاه نفرت
منیر ناچیز ساعت 2 شب

10 .4.2015

سه‌شنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۴

خرد و داوری

معیار  همه سنجش ها و داوری  ها خرد  است،در هنگامی  که احساساتی هستید هیچ تصمیمی نباید بگیرید زیرا احتمال اشتباه بیشتر است ،به همان پیمانه ای که می سنجید ، سنجیده می شوید. م.ن

دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۴

ایمان عوضی

ایمان عوضی

در این زمانه اکثر انسان عوضی ست
حتی  که مــزه سخن شان عوضی ست

گویش به رنگ مکر به تسخیر متن هاست
بشنو  که لحن فکر رفیقان عوضی ست

مانند شیخ و زاهد و محــــــــراب و بتکده
بی عشق ، مهربانی و عرفان عوضی ست

بازار پُر درآمد دین ،خون و اختلاف
دارد فروش، این چنین ایمان عوضی ست

مــــــــردم به بزم بی خبری  ها نشسته اند
هر  حکمران و آمر  و سلطان عوضی ست

باران وقتی این همه تخریب مسلک است
این آسمان و بارش و باران عوضی ست

هـر کس به زعم  خویش کُند شک به هویتت
این خصم  و دوست ای دل  نادان عوضی ست

منیر ناچیز
1.3.2015
ساعت 1 و 47 ظهر

جمعه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۴

تفسیر درد

عزیز  خواننده صفحه آشیان خیال را سلامی به گرمای آفتاب محبت تقدیم باد ، این غزلک این هفته خدمت تقدیم است 
تفسیر درد
 از دهان درد  بودن های  من تفسیر شُد
در نگاه زندگی چیزی دیگر تصویر شُد

شب به سر وقتم رسد در روزهای تلخ و تند
فهم درک عمر روشن از برایم دیر  شُد

خیلی ها وابسته یی چشمان مردم ها شدم
نا اُمیدی بر نفس هایم فقط زنجیر شُد

در  اقامت گاه گیتی  صاحب رفتن  منم
خانه آوارگی  ها بهر من تعمیر شُد

عاقبت پژمرد گی را  تازه می دارم مپُرس
از زبان خاک و لاله  خواب من تعبیر شُد

منیر  ناچیز
8.3.2015
ساعت 7 و 48 دقیقه شام
ج.ا.آلمان