پنجشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۵

کودک گیتی


      كودك گيتي

هنوزم مادر گيتي به گوش من
بسي لالايي ميخواند
گهي با پرده هاي نور.    گهي با تار باد خوش
گهي با بارش باران 
گهي با نغمه شيرين رود و آبشار و موج
گهي با عطر گلهاي دل انگيز و چنان خوشبو
گهي با رنگ سبزه  با طراوتهاي جادوگر
گهي با چهچه ء مرغان خوش الحان و زيبايش
گهي با نقش حيرت آفرين   آسمان و اختر و شبها
به من لالايي ميخواند
كيم من ؟ كودك دنيا
به عمر نيم قرن خود 
هنوزم كودك دنيا.
منير سپاس(ناچيز) ٢٦ مي سال ٢٠١٦ ساعت ١ ظهر
شهر اشتوتگارت ج. ا. آلمان


نشانی نوازش


زمزمه نور


چهارشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۵

کهنه و نو

کهنه و نو

عشق  می بارد  چو  باران  از  زبان  کهنه ام
درد  تازه  وجد  تازه  در بیان کهنه  ام

زندگی  نو شهر  ها  نو؛ دیدگاه ها هم نوین
هرچه باشد  حصه ای  از  داستان  کهنه ام

نیست  دلگیر حیرت  و افسانه های  نسل ها
عاشق اسطوره  ها و  آسمان  کهنه ام

(کانت) خواندن را نباشد رجعتی بر  (مولوی)
کی شوم  گمراه غرب ؛شرق  گران  کهنه ام

نسل اندر  نسل  انفاس  من  وشهروجود
پر ز ایمان  بوده اند عشق جوان  کهنه ام
منیر سپاس ناچیز
۲۵ می

سال ۲۰۱۶  

یکشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۵

خالي و پر

خالي و پر
از حسادت خالي شو تا از كرامت پر شوي
گه ز نور و كه زبارش از محبت پر شوي

خوب سنجي خوب گويي خوبي كردن پيشه كن
تا سراسر در وجودت  از سعادت پر شوي

ظرف جان راتا تواني از رذالت پاك كن
بعد از آن با زمزم وجدان شرافت پر شوي

از خرد كن استفاده ، همنفس آگاه شو
حيف باشد بي خبر تو از جهالت پر شوي

ذره بين عيب خود باش تا كني إصلاح خود
نه كه از بهر دگر ها از قضاوت پر شوي

آدمي اي آدمي مملو. ز. هر چيزي ولي
كي شود كه در عمل باري صداقت پر شوي

منير سپاس نا چيز
٢١.٥.٢٠١٦

شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۵

همنوایی

همخون قتيلانم هم گريهء طفلانم
آماجگه ء دردم همشام غريبانم

إيمان جهالت شد ناداني رسالت شد
از دست چنين أفكار پيوسته گريزانم

هم حلقه رندانم در معرفت و مهرم
خواهي تو بگو كافر خواه گويي مسلمانم

من بندگي نشناسم جز عشق خداوندي
فرموده ء جانم را سر بر خط فرمانم

معمار خراباتي در شهر زمان خود
اما به نگاه خلق سر گشته و ويرانم

منير سپاس. ناچيز ٢٠.٥.٢٠١٦

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۵

نیایش

خدا ی ﻣﻦ
ﺫاﺕ اﺣﺪ, معبود  اﺑﺪ و ﻣﻌﺸﻮﻕ اﺯﻟﻲ
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮﻳﻲ ﻧﻴﺎﺯﻡ
ﺩاﺩ ﺭﺱ ﻓﺮﻳﺎﺩﻡ
ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻫﻤﻮاﺭﻩ اﻡ
ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭﺩ ﻫﺎﻳﻢ
اﻣﻴﺪ ﻳﺎﺱ ﻫﺎﻳﻢ
ﻫﻢ ﺭﻭﺷﻨﻲ ﻗﻠﺒﻢ
ﺩﺭ ﻋﺸﻖ و ﺭﺳﻢ اﻳﻤﺎﻥ
ﻣﻦ اﺯ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻭﻓﺎﻳﻢ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻭﻓﺎﻳﻢ
ﻣﻨﻴﺮ ﺳﭙﺎﺱ 17 ﻣﻲ ﺳﺎﻝ 2016

جمعه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۵

مستحق ستم

کرده  چسان  زندگی  مستحق ستم مرا؟
داده  کنار  یک  خوشی ، غصه ودرد  و غم مرا

با  همه  ظلم  در  نگه ، نور طلیعه می کشد
پُر  زامید  می  کند روشنی یک رقم  مـــرا

خلوت  من  رفیق  من  در همه  جا قریب من
غیر  تو  در بساط  دل ، نیست  دگر صنم  مرا
منیر  سپاس  ناچیز

6.5.2016

اُمید متداوم

اُمید متداوم

تا که شورعاشقی همچون تپش دردل مراست
زندگی  زیبایی بی مُــنتها ، منــزل  مراست

تا  که خورشید نور میکارد به  باغ لحظه ها
سرکشی در آتش عیش نفس حاصل مراست

من رها در  دست  موج و یورش بارش و رود
دامنی  دیدار  ودستی گر رسد ساحل مراست

در رُخ دیگرهـــــــزاران  آفت پیهم،مپرس
میرسد بر جان  احساسی که چون قاتل  مراست

با همه درد و بلایش در  نگاهم زندگــــی
یک اُمید پر تداوم بوده و خوشگل  مراست

منیرسپاس ناچیز
16.08.2015
ساعت 15:45 بعد از ظهر



سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۵

تار نفس

خواهي نخواهي تارنفس كنده ميشود
لب با سكوت دايمي آگنده مي شود

تا وقتي زنده اي ، همه ديدار كن خوشي
تا آنكه مرگ قاتل هر خنده مي شود
منير سپاس نا چيز
٢/٥/٢٠١٦

دوشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۵

انجمن



تنهايي  را خيال كسي انجمن كند
خاموشي راغزلگه ناب سخن كند

هر شوره زار را اثرجلوه هاي او
زيبنده تر ز سبزه و باغ و چمن كند

از صبح تا به شام ، نسيم اش دماغ را
مملو ز خوش بويي خون ختن كند

دنيا بهار ناز شود ، باغ دلبري
تابش به باغ جان چنين، گلبدن كند
منير سپاس نا چيز
٢ /٥/٢٠١٦