چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۸

نشانه ترین

نشانه ترين

مرا به باغ تخيل ببر يگانه تــرين !

بخوان حديث غزلهای شادمانه ترين


خزان خاطر منرا بهار نو گردان !

هجوم عشق تـــرا ميشوم نشانه ترين


دلم نوازش الفاظ عشق را خـــــواهد

به من ترانه و شعر است عاشقانه ترين


به من تو وام بده لحظه های بودن را

برای ســـود منم کشت صادقانه ترين


ز آب رهرو بحر زلال عشق بپرس !

کيم؟ مسـافر خواهان آن کرانه ترين.

بهار سال ۱۳۸۵

شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۸

غروب




غروب

کشیده چشـــم تو آئینهء صـفای غروب
گرفته هر نگهت خوبی ازادای غروب
ســــحر به نورسرافرازی ، تیغ طینت خورد
فگنده خون وسرش را بسی به پای غروب
نگه رونده ترین زین همه دویدن هاست
کند درنگ ولی دیده ام برای غروب
به خون زمزمهء قلب من شود بر پازمان رفتن تو ،منظر عزای غروب
اگر تو حسرت مارا به جستجو گیری غبـــــــار آه بود دود لابلای غروب