دوشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۴

رنگ آدمان

رنگ آدمان

اعدام زنده است  ز فرهنگ آدمان
امروز قلب عاشقم از  جنگ آدمان

سنگسار  می شود چقدر جسم عشق  ها
 با فکر و دست وکینه و با سنگ آدمان

نقاش  این  زمانه  ز  خون  تابلو  کشد
بیزار  گشته ام ز  چنین  رنگ آدمان

جای صدای  چهچه مرغان وساز  و دف
آید  صـــدای قتل  ز آهنگ آدمان

با بی  حساب  وحشت و غم  های تازه اش
باشم هنوز  یک  کمی  دلتنگ آدمان
منیر  سپاس ناچیز
10.10.2015


یکشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۴

طالبان

طالبان
به  کشتن  طالبان  مزدور  باشند
ز  پنجابی  چنین  مشکور  باشند

ببین  داعش که دالر خوار خونست
به قتل آدمـــــی  مخمور باشند
منیر  سپاس ناچیز

28.2.2016َ

سرباز

اگر ســــــــر باز  ما  رهبر  ندارد
دگر مُلک  ها  چنین  عسکر  ندارد

مدافع وطن جز عشق میهـــن
خطوط فکري دیگر  ندارد
منیر سپاس  ناچیز

28.2.2016

حضور یاد

حضور یاد

پنهان شده است حضور یادت
در فکـــر  دلــم ، مـــرور یادت

از یورش  غــم  پناه بخشد
هـــر  دامنهء سرور یادت
 منیر سپاس  ناچیز
27.12.2015



پنجشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۴

دیدار فاصله

دیدار فاصله

در خانــه  های دل  همه دیوار  فاصله
داریم و گشته ایم  همه  معمار فاصله

در دیدن است  روشنی ووجد  همنفس
باشیم خوش  خوشان بسی بیمار فاصله

از قدرت  من  و دل  و افلاک خارج است
سنجش  کند  خدا  مگر آمار فاصله

ما بسته ایم  حنای ندیدن  به  پای  خویش
کردیم  گـــــره ء  کور  به  دیدار فاصله

هیچکس  غریب  نیست  به  پهنای زندگی
شاه  خود است  هر که به   دربار  فاصله

بر خاک  من شقایق پُرداغ  تحفه کن
   دل خوش  کنم به حسرت آزار فاصله
منیر سپاس ناچیز

24.2.2016

دوشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۴

دامان نگاه

دامان هر نگه را من پاره پاره كردم
اميد ديدنت را با خود دوباره. كردم

من  بودم و خموشي با حرف هاي بسيار
درد دلم شبانه من با ستاره كردم

بيچاره چاره من در قيد دايمي بود
ترك اميد ديگر از فكر چاره كردم

از يك هوا نفس تو، مانند من كشيدي
اي دور رفته از من با أين گزاره كردم

بي خانه ، بي پناه و آواره خوشي ها
مكثي در أين سفر گاه ، من هم اجاره كردم
منير سپاس ناچيز
٨.٢.٢٠١٦


دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۹۴

ﭘﻬﻠﻮاﻥ ﺩﺭﺩ

اﺯ ﻋﺎﺟﺰﻱ ﭘﻬﻠﻮاﻥ ﺩﺭﺩﻡ
ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩء ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺩﺭﺩﻡ

هر مرهم تاب يك توجه
ﻛﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺴﻲ ﺑﻴﺎﻥ ﺩﺭﺩﻡ

ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺑﻪ اﻭﺝ ﺩﺭﻙ گاهي ست
ﻧﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺭﺩﻡ


ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭼﻪ ﺩاﺭﺩ?
ﺟﺰ ﺣﻴﺮﺕ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭﺩﻡ

ﻣﺪﻓﻮﻥ ﻧﻔﺲ و ﭘﻴﻜﺮﻡ ﺷﺪ
ﻫﺮ ﻧﺎﻟﻪ ء ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺭﺩﻡ

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺮا ﺑﺪﺭﺩ ،ﺩاﺩﻧﺪ
ﻫﺴﺘﻢ ﻭﻟﻲ اﺯ ﺁﻥ ﺩﺭﺩﻡ

يك چيزي به نام زندگاني
شد بستر پر نيان دردم

مهماني به شادي باشد اندك
من صدر نشين خوان دردم

مانندتو هم نفس به گيتي
از زمره رهروان دردم

اي شيخ قيامتت چه باشد؟
وقتي همه در أمان دردم

منير سپاس ناچيز
٢٧ جنوري ٢٠١٦





شاهكار بي جواب

شاهكار بي جواب

بارش ياد تو شراب كنم
بيخودي را رقيب خواب كنم

داستان من و ترا خاموش
مي نويسم غزل ،كتاب كنم

كوره سينه ام خوشي دارد
با تو من غصه را كباب كنم

مهر را بي شمار دانستم
ناز را كي توان حساب كنم

ميشودأب گل ، صنم هر بار
وقتي روي تو بي نقاب كنم

قصه وصل و دوري ات را جان
خيلي شاهكار بي جواب كنم

منير سپاس ناچيز

٢٥.١.٢٠١٦

قربان تو

دلبرا

شايسته بود تا كه غزلخوان توباشم
خنياگر پندار به آستان تو باشم

بالا شده از نرخ برأي طبع نازك
ناياب ترين سوژه يي از آن تو باشم

زِد تيغ گزينش همه جا گردن دل را
قربان تو قربان تو قربان تو باشم

تو باور من ، ياور من دلبر شيرين
با جان وفا در ره إيمان تو باشم


رفته همگي تيرگي از سقف فلك باز
خورشيد دلي بزم شبستان تو باشم
منير سپاس ناچيز

٢٥.١.٢٠١٦

وطنداري

آن كيست كه با درد وطن اينك وطنداري  كند؟
إز بهر ما همسايه ها كشتن، عزاداري كند

إز تيكه داران جهاد إز طالبان ود اعشين
باشد محال بي چاره اي كه ترك خونخواري كند

چيزي به نام غم فقر ، چيزي به نام درد و رنج
پيوسته و هر جا مپرس خيلي دل آزاري كند

مغز تعفن سنج را دادند كأخ سلطنت
شايسته او أين بود تا رفته خركاري كند

بينيد فرار مغز ها ،سيل جوانان در گريز
از غيب آيد چاره گر تقليل بيكاري كند
منير سپاس ان چيز

٢٤ جنوري ٢٠١٦