به وعده خود وفا باید کرد به شما وعده ء تحریر یکی دو بهاریه را
داده بودم اینک نخستین سروده را که همین حالا نوشتم می نویسم ، به امید
آنکه مورد پسند دوستان خوبم قرار گیرد
در باغ نفــس باز بهاران شده پیدا جشن گل و زیبایی و باران شده پیدا
سردی زمان، درد زمین رابه هوا داشت از چرخش وقت مرهم درمان شده پیدا
دلبندی دل ، بارگهی نقش ونگاراست از بهر نگه منظر ایمان شده پیدا
گل ، لاله، شگوفه ، قناری و پرستو ای وای چسان مجلس یاران شده پیدا
در جوشش گل، یورش دستان شیرینی ست کاینقدر حلاوت به نگاه مان شده پیدا منیر سپاس اول حمل \فروردین سال
فصل شگوفایی شد پنجره را باز کن
بهار نو و سال نو را برای همه عزیزان ، تهنیت و تبریک عرض می کنم ، در سفر بودم ، امروز برگشتم عنقریب یکی دو غزل بهاریه خدمت تان خواهم نوشت.
هر چند غم من هنوز در دوام خون ریزی ها در میهن عزیزم و جاهای دیگر، تازه و بی پایان مینماید که غمهای تازه کرهء آبی به بار نفس هایم افزوده می شوند، بلی شاید در اوکرائین جنگ شود و ملامت به هر حال روسیه کرده اند و خواهند کرد، من مطمینم در بروز اختلافات و کشمکش ها یک طرف هرگز مقصر نخواهد بود ، حلقه محاصره روسیه هنوز از جانب غرب تکمیل نشده است هنوز روسیه نفس کشیده می تواند ، می دانیم که جنگ بدترین پدیده و گزینه است ، سربازان کشته ، مادران بی فرزند ، زنان بی شوهر ، وفرزندان یتیم می شوند ، قیمت کالا ها به همین بهانه سرسام آور بلند خواهد رفت غریب ها را یورش سود به مرگ تدریجی بیشتر محکوم خواهند کرد، رسانه ها راتعقیب میکنم هر کس از خارج اوکرائین به نام مردم اوکرائین حرف می زند از اوکرائینی ها منظورم همه اوکرائینی هاست کسی از نمی پرسد که چه میخواهند و به کجا میخواهند بروند؟فکر نکنم انها دشمنی با همسایه های خود به خصوص روسیه را بخواهند چه رسد به جنگ ، این قصه تکرار فاجعه در ملک من و توست ، گاهی شخصی ،گروهی ، حزبی و تا کنون تنظیمی از طرف مردم ما گپ می زند ،پیشتر در رادیوی (بی بی سی )همان رادیو اهریمن زمین ،خواندم که آقای (کرزی) می گوید که القاعده یک افسانه است و مردم افغانستان به ناحق به ناممبارزه با القاعده کشته شده اند بلی کاملن راست می گوید و در قتل مردم بی گناه دستهای کرزی و کابینه اش بیشتر از امریکایی آلوده است زیرا به زور همین امریکایی کرزی بر اریکهء قدرت تکیه زده است ، معمولن اینجا شعر و مقوله می نویسم،اینک غزلی از کار های چند سال پیشم را که تا هنوز محبوس بود و بسیار همخوانی و تطابق با حالت امروز زمین و زمان مان دارد ،خدمت تان می نویسم
هوشدار
ای تازه واردان جهان بد به حال تان
گیتــی پر از نفاق عیان بد به حال تان
شد دسته دسته دسته چسان رانده گان باغ
هم نسبتان روح وروان بد به حال تان
ابر است دود نفرت و باور غبار دید
انصاف شد شهید گمان بد به حال تان
زیان اضطراب آتش و زین التهاب خون
سرگشته است عشق چنان بد به حال تان
جـــز عابدان کثـــرت تعمیر های شک
عاشق کجاست گریه بخوان بد به حال تان
رهبر جدا ز شیر ، خورد خون مردمش
خواهد رسید نوبت تان بد به حال تان
منیر سپاس