فصل شگوفایی
فصل شگوفایی شد پنجره را باز کن
بانگ پرســـتو شنو زمزمه آغاز کن
دامن صحرا و کوه فرش شقایق گرفت
گامی به شوق نگه سوی چمن باز کن
دل بگشا تا مشــــــام بوی گلستان دهد
نقش تماشــــا گزین دیده به پرواز کن
نسیه به زاهد فروش سود دمٍ نقد گیر
می ز طراوت بنـــوش میکده انداز کن
گیتی بپا کــــرده است جشن تولد تو،هم
شور به سر محفلش، مست وطربساز کن
خلد برین شـــــــــد زمین باز چو سال دگر
عشــــــــــق نگارنده را همدل و همراز کن