جمعه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۱

عابر لحظه ها

از ناهمــــــــــی مپرس که آزرده خاطرم

بی خانه ام چو عشق ،به هر سو مسافرم


همت چه شد که جرئت پیوند انس نیست؟

بیننده ای قســــــاوت عصر معاصرم


دلبندی را برای دگــــــر ها سپرده ام

در جاده هــــای رد محبت ، مهـــاجرم


در بین کله های کــه دل را ندیده اند

با غیبتم همیشه ببین ، خیلی حاضرم


در این زمان که هیچ نویسی گهر بود

من نیز هم به پیش خودم،در نادرم

06.04.2012

این شعر گونه را همین حالا سرودم و در فیسبوک نوشتم ساعت 11 روز بوقت اروپای مرکزی

هیچ نظری موجود نیست: