در لابلای کاغذ
نوشته های در هم و برهمم ، امروز به این
نوشته ام از سال 2002 سر خوردم آنرا در 22
نوامبر سال 2003 نوشته ام و تا امروز در جایی نشرش نکرده ام ، امروز اینجا خدمت عزیزان می نویسم.
از فهم نارسایم این نکته ها نوشتم
شهرت ،معیار اصالت نیست
اطاعت مطلق ،ضعف استقلال فکری است
ابتذال ، خدمتگزار بی هنری است
حسادت ، مانع نیک اندیشی میگردد
دوگانگی ، دوستی را محو میدارد
دوست واقعی گنجی است که که هر که را میسر
نمی گردد
خود پرست ، حق پرست نیست
اصراف ، سخاوت نیست
هر شناسا دوست نیست
در مال و منال دنیا به نادارتر از خود و در
علم به داناتر از خود باید اندیشید
گله از کسی کن که
حرفت را بها دهد
عقده، دل را گران و زبان را بُران میسازد
زن را زدن ، اتنهای نا توانی مرد است
آنکه خوشبینی را از
دست میدهد تفریق گذشته و آینده را
نتواند
جیب پُر ، دل را از
احساس همدردی خالی میکند
شخصیت انسان از بی احترامی کم نمی شود
فهم ، مروت و اخلاق از جملهء اجزای اساسی شخصیت اند
منیر سپاس 22.11.2003
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر