جمعه، تیر ۲۵، ۱۳۹۵

سرای وحشت

سرای  وحشت

در این وحشت سرا عشقی نمانده
مـــرا  ای  زندگی  دیوانه میکن

مرا از این زمین بردار  خدایا !
یکی  زین طایفه بیگانه  میکن

ز  تهداب  قرار ای دل، تپش را
توانی  صاحب یک  خانه میکن

شراب تلخوش  آب حرام است
ز  عشق یار  دل  مستانه میکن

به دور  نور  نام روشن دوست
دل  و  جان و نگه پروانه  میکن

غم  دنیا به تنبیه بند و گاهی
خوشی در مستی  رندانه  میکن
منیر سپاس (ناچیز)
15.7.2016



هیچ نظری موجود نیست: