کشتارگاه عشق
به قلب بيقرار من تپش گهواره اي دارد
اميد من به اين بسترچسان غمخواره اي دارد
اگر ديوار مي بينم همه در زير پا بينم
گذشتن از غم دنيا هميشه چاره اي دارد
بهانه ميرود از من ميان ظلمت شبها
به چشمان خيال خود دلم مه پاره اي دارد
صنم در خانه نازش بسي بي خانه ام كرده
به كوچه كوچه گيتي بسی آواره اي دارد
به جان نيمه جان من مكد خون مرا قلبم
خوشا در مسلخ عشقش ،نفس خونخواره اي دارد
منير سپاس ناچيز ٤.٤.٢٠١٧
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر