نهال تنهایی
زندگانی شعر هایم را نخواند
چون رفیقی در کنار من نماند
لحظه ها در سر زمین چشم من
نخل تنهایی و خلوت را نشاند
دست جز امید من از آن کران
از بر من غصه ودردمنراند
تا که بینایی به چشم دل رسد
قطره قطره دم بداد و خون چکاند
تا بریدم دل ز مردم یاورم
در براحساس هایم گل فشاند
گرچه پاییزم به فصل روزگار
در نگاهم پلک زدنها تازه ماند
منیر سپاس ۲۷.۱۱.۲۰۲۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر