سه‌شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۸

صبر لاجواب

صبر لاجواب

چسان نوشته کنم رنج بی حساب ترا

وطن! ندیده زمان همسر عذاب ترا


مگر زچشم فلک میهنا نظر شده ای

گرفته درد چنین فصل هر کتاب ترا


ز شش طرف به سرت تیر فتنه میبارد

به خون نوشته کنم صبر لاجواب ترا


به گوشه گوشهء تو کوره های آتش غیر

ز د ســـت طفل خود ت دیده ام کباب ترا


به کوچه کوچهء دنیا پرک و تیت* شدیم

نداشت ملک دگر نور آفتاب ترا


چه دانی بستر مخمل چه خار غربت داشت

کنار وسوســــــــه ها دیده ایم خواب ترا


اگر چه خسته و حیران همچو من باشی

وطن ! امید کنم روز کامیاب ترا

*تیت و پرک یعنی پاشان و پراگنده


منیر سپاس 17 اکتبر سال 2009

۲ نظر:

دلخون گفت...

سلام به منیر سپاس عزیز
همچون گذشت زیبا بودو با تصاویر بی بدیل

محمد روحانی ( نجوا کاشانی ) گفت...

با سلام و عرض ارادت

دست شما درست ، خواندم و لذت بردم
.......

یک خبر دارم برای دوستان
هم گلستان آپ شد هم بوستان