چهارشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۸

فکر ویران


فکر ویران



رفتی ولی نرفت ز خاطر هوای تو

دارد طنین به گوش نفسها نوای تو


تو رفته ای و کرده ای ویرانه فکر ما

سیــــــــلاب یاد میکشدم تا نمای تو


بودی چو زندگی تو سراب فریب ودرد

بس خون چکیده رفت ز دل در قفای تو


در انتظار آمدنت سنگ کوچه ام

نامد پیام و نی خبر و نی صدای تو


ای مشکبار عشق تو رفتی و تا خدا

پیوسته شکوه ها بکنم از جفای تو

۲ نظر:

نعمت الله ترکانی گفت...

سپاس عزیز سلام!

کیست که گپ ترا قبول نکند. من هم به ورد پرس رفتم. راستی خانۀ نو مبارک. شعر مقبول ات را خواندم و نامخدا گفتم. ترا شاد و دشمن ات را ناشاد میخواهم.

ناشناس گفت...

با عرض سلام و حرمت!
سپاس صاحب صحت و سلامت و دور از گزند روزگارباشید
محترم بسیار مدت هاست که از شما یاران همدل خبر ندارم ، بازهم خدا کند که خیریت باشید . من به نسبت مشکلات فراوانی که اعم از رسمی و شخصی دامنگیرم شده بود نتوانستم یاران همدل ار زیارت کنم.
ولی خدا حاضر و شاهد است که هیچگاهی از دل بنده دور نبوده اید.
اینک امده ام تاباز درب شما را تک تک کنم
اگر از صحتمندی خویش و فامیل محترم خصوصاٌ برادر زاده ها مرا باخبر بسازید خوشنود خواهم شد
دایماً سبز باشید
خدا حافظ
مخلص شما ادریس