شنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۹

کشتی افکار

کشتی افکار

یاد تو بر شانه ام هر سو سفر میکنم
شهر خیال ترا زیر و زبر میکنم

یاد ترا بار بار بردم و بازش برم
از غم عشقت صنم گیتی خبر میکنم

کرده ای تسخیر خویش کشتی افکار من
بحر نفس میدری گرچه حذر میکنم

قامت یاد تراهجر رســــــا میکند
شش سو نمایان و من شش سو نظرمیکنم

ورد تپش های دل ،گشته فقط نام تو
یاس و غم و غصه را خاک به سر میکنم


این دل من نیمه جان ساز خوشی میزند
وصف ترا خوش خوشان شام و سحرمیکنم

۲ نظر:

یاسر وحید گفت...

سلام استاد گرامی،

این دل من نیمه جان ساز خوشی میزند
وصف ترا خوش خوشان شام و سحرمیکنم

ترکیب خوش خوشان خوشم آمد. و چه زیباست به یاد دوست شهر خیال را زیر و زبر کردن! واقعا غزل دلپذیر بود. موفق باشید

روح الله احمدی (بلبل) گفت...

سلام عزیز
ممنونم از لطف شما بزرگوار
شعر خواندنی و دلنشینی بود
البته زبانش کمی قدیمی بود که با توجه به زبان شما قابل درک است
راستی چرا قالب اینجا این قدر به هم ریخته است؟