کشتی افکار
یاد تو بر شانه ام هر سو سفر میکنم
شهر خیال ترا زیر و زبر میکنم
یاد ترا بار بار بردم و بازش برم
از غم عشقت صنم گیتی خبر میکنم
کرده ای تسخیر خویش کشتی افکار من
بحر نفس میدری گرچه حذر میکنم
قامت یاد تراهجر رســــــا میکند
شش سو نمایان و من شش سو نظرمیکنم
ورد تپش های دل ،گشته فقط نام تو
یاس و غم و غصه را خاک به سر میکنم
این دل من نیمه جان ساز خوشی میزند
وصف ترا خوش خوشان شام و سحرمیکنم
۲ نظر:
سلام استاد گرامی،
این دل من نیمه جان ساز خوشی میزند
وصف ترا خوش خوشان شام و سحرمیکنم
ترکیب خوش خوشان خوشم آمد. و چه زیباست به یاد دوست شهر خیال را زیر و زبر کردن! واقعا غزل دلپذیر بود. موفق باشید
سلام عزیز
ممنونم از لطف شما بزرگوار
شعر خواندنی و دلنشینی بود
البته زبانش کمی قدیمی بود که با توجه به زبان شما قابل درک است
راستی چرا قالب اینجا این قدر به هم ریخته است؟
ارسال یک نظر