جمعه، دی ۰۹، ۱۳۹۰

نستوه

تا کی کشیم بار نفس های زندگی؟

درسینه تا خموش شود نای زندگی


بر لبه های هودج ما ژاله ها زدند

از آســـمان منــظر بالای زندگی


بنگر به نرده های نهان حریم خویش

باشی اسیر در قفس رای زندگی


ای برگ این نسیم صبا هم غنیمتی است

آخــــر شوی خراب تو در پای زندگی


گه کهکشان شادی و گه بارگاه درد

گه نی ستان ناله بود جای زندگی

دوشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۰

وام نگه

در اشک ها ناله به اتمام میرسد

بیرنگی صدا به نگه وام میرسد


جز اهریمن نبود که گوید زمکر خویش

از ما به دیگری فقط الـــــزام میرسد


آغوش باد ،دفنگهء شعله شمع است

بر روشنایی کثـــــــرت اوهام میرسد


بیهوده نیست تک تک خنیاگر نفس

کــــز آن طنیــن نام تو آرام میرسد


روزی زندگی به من از نا کجای نور

با سفرهء سحر به لب شام میرسد


دیدار کعبه گر نشود بر تنم نصیب

هنگام دفن جامهء احرام میرسد


شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۰

دل درویش

به سان گوهر ناب است دلی که درویش است

صدای مست مدامش چه عاری از نیش است


دلم چــــــــو یوسف زیبا تپید و تنهــــــــا ماند

به چاه تیره سینه ، چو رانده از خویش است


نهاد خویش عیان کــــــــــــن سپاه باران شو

بخوان سرود سخاوت به هرچه در پیش است!


به قدر همت خود هر که مهر می بخشــــد

پسندو شـــــکر بفرما مگو کم و بیش است!


به شهر صخره رسیدم به قله های بلند

نه داغ بستر لاله ،نه عشق آویش اســـت


وباد دره از آنــــــرو شیرین به گوش آید

که تا هنوز به کوه ها طنین صد تیش است


شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۰

آواز خیال

آواز خــــیال مــــــــــن آهنگ غزل باشد

قلبم به تپش دف شد،دم چنگ غزل باشد


ترکیب نفس هایم از هویت بیرنگی

با کلک نگار من پر رنگ غزل باشد


در مدرسهء الفت نو یادترین باشم

هر بار بگوش من تا زنگ غزل باشد


در شهر رسوم نور هر ذره ادب تاز است

آداب نگاه مـــــــن فرهنگ غزل باشد


آوای سرایش هااز هر سو طنین دارد

این گیتی به پهنایش،دلتنگ غزل باشد

16 اپریل سال 2011 میلادی


پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۰

دگرگونی



بهار سال 1390 هجری خورشیدی




حـــــالت خاک دگرگون شده است

هر نگه ، زندگی گلگون شده است


از نهانخانه ء مدفون زمیـــــــــن

حسرتم ، لاله و بیرون شده است


قدرت نغمهء گلــــــــــــــها بشنو

در صبا ، دلبر و افزون شده است


ســــــال ما خیلی حـــزین لیک بهار

خوشی را اندکی مأمون شده است


دیدن از مــــــــوج شـــگوفایی ها

سخت در حیرت و مدیون شده است

چهارشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۰

پیاله نگه


پیاله ء نگه

پیــــــالهء نگه باز از بهــــار لبریز است

چو ســـــــفره چمن زندگی سمن بیز است


نـــــــوای دســـتهء باران روز نــــــو دارد

به هرسوعطر طراوت شنو گه گل ریز است


به محفل نفس عید باغ مهمان شـــــو

که گوشه گوشهء آن با سُروُر آمیز است


زیکسو چشن بهار است ویکسو یورش غم

در این زمانه به صد رنگ عُرف چنگیز است


منیر سپاس


یکشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۹

بهاریه ها


بهاریه ها بهاریه ها بهاریه ها
سونامی جشن بهار رابیرنگ خواهد ساخت؟
بهار میرسد از راه و امسال نیز بر خلاف شعر شاعر ایرانی (فریدون مشیری )از گلها نشان ها خواهد داشت ولی از سرور و خوشی خالی خواهد بود ، به دنیا بنگرید که چسان باروت ، تفنگ ،زور و استبداد بنام های مختلف شادمانی های من و تو را،حتی در بهار نیزمیکشند ، زمین می لرزد و جاپان با دستگاه برق اتومی در معرض یک انفجار هستوی دیگرقرار میگیرد ،سیلاب و سونامی و خشم بحر ،خانه گک های مردم چنان ویران میکنند که نمی توانم بی تفاوت بمانم و به آن تصاویر بنگرم جاپان کشوریست با شگوفه های زیبا و بهاران دلنشین. هیچ نمیدانم چگونه خوشی بر پا کنم چگونه با مرغ چمن همنوا شوم و چسان شعر حافظ را که میگوید ((نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد)) تنفس کنم ؟هر سوکه بااین پرسش ها ذهنم سفر کرد پاسخی روشنی دریافت نکردم با آنکه با غمهای مردم دنیا غمشریکی میکنم بهار رابا چند سرودهء پیشین از یاد نخواهم برد
ساغر گل
نسیم باشد کنون خنیاگر گل
زمین باشد برایم ساغر گل
من از مســتی دنیا بیدماغم
که بیخود گشته ام از عنبر گل
عروس کاینات
رسیده باز بانوی بهاران
عــروس کاینات باغ یزدان
شگوفه این غزل با شاخه خواند
به زیبایی ندارد هیچ همسان
لحن لحظه ها
طراوت در طراوت در طراوت
زمین و آسمـــان دارد تلاوت
به لحن لحظه ها مارا رســـاند
که اکنون زندگی باشــد حلاوت
بهار دوست
اگر مرغی غزل خوان بهار است
برای خویش خواهان بهاراست
ز بلبل با وفاتر این دل ماسـت
که او پیوسته قربان بهار اســت
گویایی تصویر
شگوفایی به لب دارد بهاران
پیام دست رب دارد بهاران
نباشد جای حیرت یا تعجب
از آن جنت نسب دارد بهاران

یکشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۹

صدای نور

صدای نور

تا آنزمانیکه کهنه تر از پار میشوم
بــــــر بال آرزو همگی بار میشوم

اندیشه را زآتش شوق موم میکنم
بهر زبان نرم خود همکار میشوم

ای آفتاب زنگ سحر های من شدی
من با صدای نور تو بیدار میشوم

او با نماز و ریش به تشویش میرسد
من از می معانی خدا دار میشوم

در ماجرای کشمکش حیله وجنون
درویش را رفیق و طرفدار میشوم

سه‌شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۹

صدای خراباتیان کابل



صدای خرابات کابل هنوز در جرمنی بانگ رس است

مرحوم استاد هاشم (محمود) را نابغه موسیقی میگویند و دراین شکی نیست ، هر چند سالیانی از نبودن استاد هاشم میگذرد ولی تا هنوزهنرش زنده است ودر میان دوستدران موسیقی افغانی ،هندی زنده خواهد ماند، شهکار ها ی او با آثار هنری اش و با شاگردانش هنوز نفس میکشند،یکی از شاگردان استاد هاشم پسرش (شمس طرب ریز محمود) میباشد از اتفاق نیک در غربت سرای کشورجرمنی که من نیزدر اینجا شب را به روز و روز را به شب تحویل میدهم از اجرای برنامه موسیقی شمس طرب ریز محمود یکجا با یکی از سارنگی نوازان خوب کشور هند بنام( رفیق احمد) با خبر شدم رفیق احمد از دوستان خوب بنده است که گاه گاهی با او ساز و آواز میکنم ।شام روز شنبه 12فبروری سال 2011 برای شنیدن موسیقی در محل بر گزاری کنسرت رفتم در برنامه عزیزان هموطن و آلمانی ها به کنسرت آمده بودند وقتی برنامه آغاز شد از لباس پوشیدنش گرفته تا طرز نشستن و نواختن تبله وحرکات شمس جان طرب ریز برایم چهره و سیمای مرحوم استاد هاشم را زنده میکرد او را هنرمند وجوانی خیلی مودب و خوش ذوق و با حیا یافتم و نواختنش را در تبله استادانه؛ برنامه ئ دوساعته بود و خیلی خوب و خوش گذشت من از نواختن تبله شمس جان و همراهی او با سارنگی هندی واقعن مسرور گردیدم بعد از ختم برنامه از فعالیت های هنری او پرسیدم چون پدرش استاد هاشم با چندین هنر آراسته بود او نیز خیلی با تواضع برایم گفت که بر علاوه تبله نوازی به هنر های آواز خوانی ، نواختن هارمونیه ، سیتار، رباب دسترسی دارد من با همه شادی و سرور اندکی محسور شدم که چرا دیگرهنرمندان اصیل خرابات کابل نه در داخل و نه در خارج قدر نمیشوند آثارشان از طریق تلویزیون ها پخش نمیشود حتی از آنها به ندرت یاد میشود ، اگر دست اندرکاران هنر این نوشته ام را میخوانند و کمکی برای این هنرمند عزیز در قسمت معرفی و نشر آثارش کرده میتوانند مرا مطلع سازند به هر حال خودم با خود گفتم من چه کرده میتوانم ؟ چند سطری میتوانم در فیسبوک بنویسم و خدمت عزیزان قرار دهم و این هم چند قطعه تصویر از آن برنامه خوب و فراموش ناشدنی .با محبت منیر سپاس








چهارشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۹

شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۹

آیینه زار

آیینه زار

چشمان یادت آیینه زار نوازش اند

من از آن روشنی شوقم را رشد میدهم

عشقم را درو می کنم

حاصل حضورم بی تو درتو و با تو

خرمن دیدار توست


رطوبت تنهایی

در رطوبت تنهایی

التهاب بلند دارم،

تب آتشین سکوت

در من شعله ور است.

کنون

چگونه سفری به آغوش

امید.

یاس.

در مسیر بارانی نگاه

پیشرو گیرم

The humidity alone

Inflammation have long,

Silence fiery fever

In me is aflame.

Far

How to embrace a journey

Hope.

Jasmine.

Look at the way rain

I'm leading