پاییز
خزان به راحت
آتش کشیده میماند
وداع بــرگ به وصل بُــریده میماند
زمان طراوت رویش به باد سرد دهد
صدای کوچ ، نگه را
شنیده میماند
به گوش زندگی بلبل و گل
چنین خوانند
(ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند)*
در انتظار تو ای
روشنی چنان باشم
در آخرین نگهی
من سپیده میماند
چقدر تیغ تپش را
خورم پیاپی من
ز جان پاره شدن دل دریده میماند
منیر سپاس ناچیز
8.10.2015
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر