پنجشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۹۴

پاییز

پاییز

خزان به راحت  آتش  کشیده میماند
وداع بــرگ به وصل بُــریده میماند

زمان طراوت رویش به باد سرد دهد
صدای  کوچ ، نگه را شنیده میماند

به گوش زندگی بلبل و گل  چنین خوانند
(ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند)*

در انتظار  تو ای روشنی   چنان باشم
در آخرین نگهی  من  سپیده  میماند

چقدر تیغ تپش را  خورم پیاپی  من
ز  جان  پاره شدن دل دریده میماند
منیر  سپاس  ناچیز

8.10.2015

هیچ نظری موجود نیست: