جمعه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۵

اُمید متداوم

اُمید متداوم

تا که شورعاشقی همچون تپش دردل مراست
زندگی  زیبایی بی مُــنتها ، منــزل  مراست

تا  که خورشید نور میکارد به  باغ لحظه ها
سرکشی در آتش عیش نفس حاصل مراست

من رها در  دست  موج و یورش بارش و رود
دامنی  دیدار  ودستی گر رسد ساحل مراست

در رُخ دیگرهـــــــزاران  آفت پیهم،مپرس
میرسد بر جان  احساسی که چون قاتل  مراست

با همه درد و بلایش در  نگاهم زندگــــی
یک اُمید پر تداوم بوده و خوشگل  مراست

منیرسپاس ناچیز
16.08.2015
ساعت 15:45 بعد از ظهر



هیچ نظری موجود نیست: