بانگ نور
هنوز در بدنم خون زندگی
جاریست
امید و دلخوشی من تپیدنِ کاریست
همیشه یکه و تنها به
درد خود سازم
دلم زمردُم بی درک ، مدعا
عاریست
کسی به مفت توجه نمی
کند به کسی
ببین که کردن دلجویی کارِسرکاریست
به کاروان
نگاه های شب جرس خفته
ورودِ زمزمهء نور بانگ
بیداریست
بس است عبرت تازه ز ســـادگی ای دل
که روزگار پلید
است وقت هُشیاریست
منیر سپاس ۲.۳.۲۰۱۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر