گُذرگاه
باز در بحر امید
ساحل توفان دارم
موج ها در تپشِ یادِ فراوان دارم
آخر قدرت دیدار
نگاه آیینه ام
چه به اندیشه
نفهمیدنِ حیران دارم
برو ای غصه ءبد بخت
که کیفم کوک است
در بر هر نفسم
عاشقی را جان دارم
گوشه گیری
چقدر دشت رمیدن باشد
دور از از وحشت وقت روح غزالان دارم
تا دل ساده ای من صید گذرگاه وفاست
در گرفتاری بسی مشکل
آسان دارم
ناچیز منیر سپاس
۱ نظر:
بسیار زیبا 👍
ارسال یک نظر