رهرو
مهر و وفا ز زندگی دامن کشیده رفت
ادراک دل ز سینه ای مردم پریده رفت
نقد نفس چه مفت ز بازار خرچ ها
غفلت برای رفتن تنها خریده رفت
از چشم خشک من نشود خیس مژه ام
از بسکه اشک از پی آهم چکیده رفت
شش سو ست رعد و برق و هیاهو و اضطراب
از زندگی به سوی چه سمتی دویده رفت ؟
بطلان کش روابط مردم به خود بیا
وقتی ست که جان خاطر خودرا تکیده رفت
منیر سپاس ۲۳.۶.۲۰۱۹ دوم سرطان ۱۳۹۸