پنجشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۹۸

رهرو

رهرو

مهر  و وفا ز زندگی دامن کشیده رفت 
ادراک دل  ز سینه ای مردم پریده رفت

نقد نفس چه مفت ز بازار خرچ ها
غفلت برای رفتن تنها خریده رفت

از چشم خشک من نشود خیس مژه ام
از بسکه اشک از پی آهم چکیده رفت

شش سو ست رعد و برق و هیاهو و اضطراب
از زندگی به سوی چه سمتی دویده رفت ؟

بطلان کش روابط مردم  به خود بیا 
وقتی ست که جان خاطر خودرا تکیده رفت

منیر سپاس ۲۳.۶.۲۰۱۹ دوم سرطان ۱۳۹۸

هیچ نظری موجود نیست: