جمعه، دی ۱۰، ۱۳۸۹

سه‌شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۹

ورقی از کتاب زندگیم
یکی نخواند مرا
دیگری خواند و لی ندانست معنی مرا

یکشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۹

آخرین غزلم



سوژهء نفس

نگاه ناز تو تصــویر بهترین غزلم

تو سوژهء اول و بیت آخرین غزلم


به عشق رابطه ام با تو زنده میباشد

طنــــین هر تپش و اوج واپسین غزلم


ز من بگو به صیاد یاس که خوشبختم

به باغ و بوی خیال تو در کمین غزلم


مباد دست دعایم ز جلوه ات کوته

صد آسمان تفکر در آستین غزلم


نگار من چقدر یاد تو حلاوت داشت

که کرده یاد نویسی چنین شیرین غزلم

پنجشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۹

song

شعر :حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی
آهنگساز :استاد سرآهنگ
آواز :منیر سپاس

دوشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۹

قلب شگفته

قلب شگفته
در بستر نهادم فــــــریاد خفته دارم
در خنده نیز خیلی حسرت نهفته دارم

از راز های فکرم وزساز های نبضم
از بهر گوش هستی پیوسته گفته دارم

آشوب زندگانی در من اثر ندارد
بهر دفع مصیبت چون یار پخته دارم

از برگ و باد و باران، از نور ماه تابان
از رود و باغ و بستان نامی شنقته دارم

شد باغ آرزو ها انفاس من ببینید
یک عمر از برایش قلب شگفته دارم

پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹

حافظ

ساقی به نور باده بر افروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما.حافظ

حافظ
پر کرده حافظ از غزلش،ناب جام ما
نوشیده کوثر ادب این حلق و کام ما

دیوان حافظ است پر از قند پارسی
پایان نداشت مخزن شهد مدام ما

تا زنده ایم با که به گوریم، عطر عشق
هــــــــــرگز مباد دور زنزد مشام ما

ناز خیال در سخنش رقص میکند
خوش کبک درهء سخن وخوش کلام ما

از حافظ است حریم غزل دلنشینترین
بینید که مشک معرفتش صید و دام ما

حافظ چه ذلت است ادب را چنین کنند
صــــــــاحب مقام هیچ نویسی، ایام ما

حافظ ز آستا ن تو یک خواهش دگر
لطف غزل عنایتی کن در سهام ما

امروز چشم اهل ادب کور و خود پرست
حافظ پسند این همه طرز خرام ما

حرف منیر خدمت حافظ برید کاش
سازد قبالهء غزلش را به نام ما
. منیر سپاس





شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۹

گرفتن ها

گرفتن ها

دلبر از نامت ،دل من جان گرفت
درهمی ها صورت و سامان گرفت

ابـــــر صبر و انتظار از یاد تو
خالی از غمها شدو باران گرفت

در نبودت وقتی غمخواری نبود
زندگی را یورش توفان گرفت

پرتوی حق حضور نــــــــــــور را
شب به رنگ تیره اش آسان گرفت

دوست گویان گوهر قلب مرا
اعتبارم را چسان ،آسان گرفت

چهارشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۹


عید را برهمه مسلمانان جهان( پیروان قرآن و رهروان حضرت محمد مصطفی ص ) صمیمانه تبریک و تهنیت میگویم
Eid Mubarak for all the muslims the world


شنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۹

کشتی افکار

کشتی افکار

یاد تو بر شانه ام هر سو سفر میکنم
شهر خیال ترا زیر و زبر میکنم

یاد ترا بار بار بردم و بازش برم
از غم عشقت صنم گیتی خبر میکنم

کرده ای تسخیر خویش کشتی افکار من
بحر نفس میدری گرچه حذر میکنم

قامت یاد تراهجر رســــــا میکند
شش سو نمایان و من شش سو نظرمیکنم

ورد تپش های دل ،گشته فقط نام تو
یاس و غم و غصه را خاک به سر میکنم


این دل من نیمه جان ساز خوشی میزند
وصف ترا خوش خوشان شام و سحرمیکنم

پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۹

my Photos from myspace چند قطعه تصاویر بنده..

چهارشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۹

ترانه فریاد

تو آمدی و دگر لحظه ها چو عید شدند...

انتظار

در انتظار پرسشی از دوست مانده ام

نخل امید بر دلـــی کزاوست شانده ام


هرچند درد صبر مرا خاموشی دواست

با هـــــــر تپش ترانهء فریاد خوانده ام


هر سو که داد منزل یادش چه خوش خوشان

با بال هـــــــر خیال خودم را رسانده ام


یورش اگر چه از عدم درک جاری است

دل را به انزوای برینی کشانده ام


هر بار داســــــتان وفا و امید را

نو یادتر ز هر که به تکرار خوانده ام

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹

Mother مادر


با مهر و محبت ها افسانه سرا مادر
ای یاور بی همتا از سوی خدا مادر

دست تو نوازش داد یک عمر زروی لطف
هــم آینه مهـری همروح دعــا مادر

آرامش خود برباد دادی به قرار ما
صد پیکر قربانی در توست نما مادر

شعرفوق را آهنگ ساختم و در کشور دوست ،هند بشکل تصویری آنرا تهیه دیدم خدمت همه مادران تقدیم میکنم


شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۸

سال نو 1389

فصل شگوفایی

فصل شگوفایی شد پنجره را باز کن

بانگ پرســـتو شنو زمزمه آغاز کن


دامن صحرا و کوه فرش شقایق گرفت

گامی به شوق نگه سوی چمن باز کن


دل بگشا تا مشــــــام بوی گلستان دهد

نقش تماشــــا گزین دیده به پرواز کن


نسیه به زاهد فروش سود دمٍ نقد گیر

می ز طراوت بنـــوش میکده انداز کن


گیتی بپا کــــرده است جشن تولد تو،هم

شور به سر محفلش، مست وطربساز کن


خلد برین شـــــــــد زمین باز چو سال دگر

عشــــــــــق نگارنده را همدل و همراز کن


چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۸

نشانه ترین

نشانه ترين

مرا به باغ تخيل ببر يگانه تــرين !

بخوان حديث غزلهای شادمانه ترين


خزان خاطر منرا بهار نو گردان !

هجوم عشق تـــرا ميشوم نشانه ترين


دلم نوازش الفاظ عشق را خـــــواهد

به من ترانه و شعر است عاشقانه ترين


به من تو وام بده لحظه های بودن را

برای ســـود منم کشت صادقانه ترين


ز آب رهرو بحر زلال عشق بپرس !

کيم؟ مسـافر خواهان آن کرانه ترين.

بهار سال ۱۳۸۵

شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۸

غروب




غروب

کشیده چشـــم تو آئینهء صـفای غروب
گرفته هر نگهت خوبی ازادای غروب
ســــحر به نورسرافرازی ، تیغ طینت خورد
فگنده خون وسرش را بسی به پای غروب
نگه رونده ترین زین همه دویدن هاست
کند درنگ ولی دیده ام برای غروب
به خون زمزمهء قلب من شود بر پازمان رفتن تو ،منظر عزای غروب
اگر تو حسرت مارا به جستجو گیری غبـــــــار آه بود دود لابلای غروب