جمعه، دی ۱۰، ۱۳۸۹
یکشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۹
آخرین غزلم
سوژهء نفس
نگاه ناز تو تصــویر بهترین غزلم
تو سوژهء اول و بیت آخرین غزلم
به عشق رابطه ام با تو زنده میباشد
طنــــین هر تپش و اوج واپسین غزلم
ز من بگو به صیاد یاس که خوشبختم
به باغ و بوی خیال تو در کمین غزلم
مباد دست دعایم ز جلوه ات کوته
صد آسمان تفکر در آستین غزلم
نگار من چقدر یاد تو حلاوت داشت
پنجشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۹
دوشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۹
قلب شگفته
پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹
حافظ
شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۹
گرفتن ها
چهارشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۹
شنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۹
کشتی افکار
یکشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۹
دوشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۹
چهارشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۹
ترانه فریاد
انتظار
در انتظار پرسشی از دوست مانده ام
نخل امید بر دلـــی کزاوست شانده ام
هرچند درد صبر مرا خاموشی دواست
با هـــــــر تپش ترانهء فریاد خوانده ام
هر سو که داد منزل یادش چه خوش خوشان
با بال هـــــــر خیال خودم را رسانده ام
یورش اگر چه از عدم درک جاری است
دل را به انزوای برینی کشانده ام
هر بار داســــــتان وفا و امید را
نو یادتر ز هر که به تکرار خوانده ام
چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹
Mother مادر
شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۸
سال نو 1389
فصل شگوفایی
فصل شگوفایی شد پنجره را باز کن
بانگ پرســـتو شنو زمزمه آغاز کن
دامن صحرا و کوه فرش شقایق گرفت
گامی به شوق نگه سوی چمن باز کن
دل بگشا تا مشــــــام بوی گلستان دهد
نقش تماشــــا گزین دیده به پرواز کن
نسیه به زاهد فروش سود دمٍ نقد گیر
می ز طراوت بنـــوش میکده انداز کن
گیتی بپا کــــرده است جشن تولد تو،هم
شور به سر محفلش، مست وطربساز کن
خلد برین شـــــــــد زمین باز چو سال دگر
عشــــــــــق نگارنده را همدل و همراز کن
چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۸
نشانه ترین
نشانه ترين
مرا به باغ تخيل ببر يگانه تــرين !
بخوان حديث غزلهای شادمانه ترين
خزان خاطر منرا بهار نو گردان !
هجوم عشق تـــرا ميشوم نشانه ترين
دلم نوازش الفاظ عشق را خـــــواهد
به من ترانه و شعر است عاشقانه ترين
به من تو وام بده لحظه های بودن را
برای ســـود منم کشت صادقانه ترين
ز آب رهرو بحر زلال عشق بپرس !
کيم؟ مسـافر خواهان آن کرانه ترين.
بهار سال ۱۳۸۵
شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۸
غروب
غروب
کشیده چشـــم تو آئینهء صـفای غروب
گرفته هر نگهت خوبی ازادای غروب
ســــحر به نورسرافرازی ، تیغ طینت خورد
فگنده خون وسرش را بسی به پای غروب
نگه رونده ترین زین همه دویدن هاست
کند درنگ ولی دیده ام برای غروب
به خون زمزمهء قلب من شود بر پازمان رفتن تو ،منظر عزای غروب
اگر تو حسرت مارا به جستجو گیری غبـــــــار آه بود دود لابلای غروب