شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۳

غزل فارسی (خوشبین و نُقص گرا)

اقتباس این غزل و سایر نبشته هایم با ذکر  نام من و نشانی ام مانعی ندارد، یاد تان نرود هرچه می نویسم قطره یی از  خون جگرم میباشد



خوشبین و نقص گرا
کفر در عشق تو ای عشق برایم دین است
تلخی زندگی با درد بسی شیرین است

چشـــــــم در آئینهء تیره چها می بیند؟
در  نگه بارش و شب در گذر رنگین است

غُصه سودا زده یی جنس نفس  می باشم
این دل پُر ضررم ، نُقص گرا خوشبین است

هیچم از  هیچ نه آنم که بهایم بخشند
نافروشی به خدا معاملهء سنگین است

خوش خوشان مرگ همآغوش (منیر)ش گردد
چون خداوند در آنسو  ورا، رهبین است.
منیر سپاس

یکشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۳

خورشید ، آتش فشان، کوره



خورشید
سر چشمه آتش فشان
زمین
خاکستر دانی خورشید
زمین
کوه
زمین کوره
زمین کورهء زندگی
زندگی
گاه آتش
گاه خاک
گاه فواره گاه درد
گویی از  کجا  تا به کجا
آتش
قلم زن سرنوشت بودنهاست.
منیر سپاس
18.05.2014

شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۳

شاه گره دل تنگی



دوستان عزیز و مهمان آشیان خیال را سلام و درود، هر چند تعداد عزیزان اینجا آمدنی اندک اند ولی برایم خیلی پر ارزش، هر یک تان جای صد هزارنفر را دارید با وجودیکه دنیا تغیر کرده ،با آنهم شما وفادارید که هنوز هم نوشته های ناچیزم رابا مرور بها میدهید
واینک 

شاه گرهء دل تنگی را
که باز  کند؟
سلول سینه ها سنگین
نفس ها هم گهی یاور  گهی دشمن
شاید این گره با ناخن با وفایی  باز شود
باز شدنش محیط را سوگوار  خواهد کرد؟
منیر سپاس
 17.05.2017

دوشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۹۳

معیاد گاه شب



یاد هایت

به رویم تبسم می زند

و من آئینه وار

با خروش خموشی ها می خندم

چشمان نم زده ام

لبخندمژگان می شوند

معیادگاه یادت را شب گُزیده ای

تا کی؟؟؟

12.05.2014

یکشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۳

شعری برای مادر

نشر و اقتباس این شعر و سایر نوشته هایم با ذکر  نام و نشانی آشیان خیال موانعی ندارد
   
        مادر پیکره ء مهر

مادر اگــــر نباشد ختم است زندگانی
صد وای بر تو باشد قدرش اگرندانی 


نه ماه به روز و شبها بارت کشد به دوشش
مهرت دهد به شیرش از روی مهربانی


یادت دهد سخن را هم رفتن و دویدن
در ناتوانی تو او است یار جانی


هرگز مکن فراموش قربانی های مادر
برباد کرده بهرت ارمان و هم جوانی


هر پیکر وفا ها در جسم مادران بود
تنها به قلب مادر تو یابی این نشانی
منیر سپاس

جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۳

حضرت انوار غزلی از دفتر شعر (ترنم های تنهایی)



حضرت انوار

درنگ ناز تو صد جاده پایمال کند
لبان گرد ولی بوسه اش خیال کند

تو وقتی میرسی عطرت نویدحیرتهاست
دماغ و دیدهء مارا خموش و لال کند

صدا پُخته فریاد، گریه را پیچد
ز خامی عاشق نوپیشه قیل و قال کند

به سینه حضرت انوار کرده تابانم
ز بعد مرگ مرا نیز کی زوال کند

قیاس جاذبهء عشق علم رسوایی ست
که دوست از کرمش آن یکی جلال کند

فضای تنگ تپش دشت گلشن و خار است
به خون اُمید ،  چو با وسوسه جدال کند
منیر سپاس