جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۳

حضرت انوار غزلی از دفتر شعر (ترنم های تنهایی)



حضرت انوار

درنگ ناز تو صد جاده پایمال کند
لبان گرد ولی بوسه اش خیال کند

تو وقتی میرسی عطرت نویدحیرتهاست
دماغ و دیدهء مارا خموش و لال کند

صدا پُخته فریاد، گریه را پیچد
ز خامی عاشق نوپیشه قیل و قال کند

به سینه حضرت انوار کرده تابانم
ز بعد مرگ مرا نیز کی زوال کند

قیاس جاذبهء عشق علم رسوایی ست
که دوست از کرمش آن یکی جلال کند

فضای تنگ تپش دشت گلشن و خار است
به خون اُمید ،  چو با وسوسه جدال کند
منیر سپاس

هیچ نظری موجود نیست: