جمعه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۳

غزل فارسی (تاکزار مُراد)

بر حسب تصادف ، امروز  به این غزل تقریبن ده سال پیشم برخوردم ، متوجه شدم  که تاکنون با دوستان شعر تقسیمش نکرده ام به امید  توجه و پسند دوستان اینک می نویسمش

تاکزار مُراد

تاکـــــزار مُــراد گر بینم
آرزو خوشه خوشه می چینم

طایر بخت نا پدید و ازآن
گشته است صبر تلخ آیینم

میزند  خنجرم  نبودن  تو
آ و رحمی به جان شیرینم

زین همه دلبر و فرشته و حور
جز تو یاری به خویش نگزینم

نیست پروای دست تنگ مرا
من ز همت یکی چو شاهینم

بعد از این ای فلک چه بخشی لقب؟
خاکســـار و غریب و مســـکینم

عشق از  من دگر چه میخواهی ؟
چون رضای تو کرده ام دینم
منیر سپاس
31.05.2005

هیچ نظری موجود نیست: