بر حسب تصادف ، امروز به این غزل تقریبن ده سال پیشم برخوردم ، متوجه شدم که تاکنون با دوستان شعر تقسیمش نکرده ام به امید توجه و پسند دوستان اینک می نویسمش
تاکزار مُراد
تاکـــــزار مُــراد گر بینم
آرزو خوشه خوشه می چینم
طایر بخت نا پدید و ازآن
گشته است صبر تلخ آیینم
میزند خنجرم نبودن تو
آ و رحمی به جان شیرینم
زین همه دلبر و فرشته و حور
جز تو یاری به خویش نگزینم
نیست پروای دست تنگ مرا
من ز همت یکی چو شاهینم
بعد از این ای فلک چه بخشی لقب؟
خاکســـار و غریب و مســـکینم
عشق از من دگر چه میخواهی ؟
چون رضای تو کرده ام دینم
منیر سپاس
31.05.2005
تاکزار مُراد
تاکـــــزار مُــراد گر بینم
آرزو خوشه خوشه می چینم
طایر بخت نا پدید و ازآن
گشته است صبر تلخ آیینم
میزند خنجرم نبودن تو
آ و رحمی به جان شیرینم
زین همه دلبر و فرشته و حور
جز تو یاری به خویش نگزینم
نیست پروای دست تنگ مرا
من ز همت یکی چو شاهینم
بعد از این ای فلک چه بخشی لقب؟
خاکســـار و غریب و مســـکینم
عشق از من دگر چه میخواهی ؟
چون رضای تو کرده ام دینم
منیر سپاس
31.05.2005
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر