پنجشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۳

بی هنری

از بهر کی تحریر  کنم خون جگری را؟
این درد قدیمی و چنین بی هنری را

از بسکه زدن بر سر زن در  همه گیتی
از بانو مخواهید دگر عشوه گری را!

آواره از آن کوچه به این  کوچه و خسته
بی  خانه و ساکن شده ام دربدری را

در عیشم و در  غفلت و بی غم شده رفتم
تحســـین بدارید چنین بی خبری را

شد حرف نفیس کُشته به الفاظ مُزخرف
گردن زده اند حُرمت تاریخ دری را
منیر سپاس

29.08.2014

هیچ نظری موجود نیست: