از بهر کی تحریر کنم
خون جگری را؟
این درد قدیمی و چنین بی هنری را
از بسکه زدن بر سر زن در همه گیتی
از بانو مخواهید دگر عشوه گری را!
آواره از آن کوچه به این کوچه و خسته
بی خانه
و ساکن شده ام دربدری را
در عیشم و در
غفلت و بی غم شده رفتم
تحســـین بدارید چنین بی خبری را
شد حرف نفیس کُشته به الفاظ مُزخرف
گردن زده اند حُرمت تاریخ دری را
منیر سپاس
29.08.2014
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر