دوشنبه، دی ۱۵، ۱۳۹۳

آیینهء خود نگر

دومین غزل سال 2015
آیینهء خود نگر
راه دشوار سراسیمگی آسان نشود
دیگر آدم به خدا اندکی انسان نشود

کُشتن عاطفه ها سرخط هر اجرای ست
قاتل از کردهء خود هیچ پشیمان نشود

رقص کردن همه بر  خون محبت، هنر است
گرگ از کشتن پیوسته، پریشان نشود

عشق در آیینهء خود نگری  حبس شده
وقت  ما صرف به گلگشت بیابان نشود

عشرت زندگی از  اهل تمنا پرسید!
هیچگه مُنصرف از وصلت خوبان نشود

لشکر حرف مُزخرف به کلامم نرسد
ژاژ خواهان به هیچ  وجه غزلخوان نشود
منیر ناچیز
5.01.2015


هیچ نظری موجود نیست: