بر گرفته از کتاب فیه ما فیه حضرت مولانا
جلال الدین بلخی
- مافیها ؛ آنچه در آن است . محتوی چیزی : دنیا و مافیها.
خیال تو مقیم چشم است . . .
گفتاری از حضرت مولانا جلال الدین بلخی
هر جا که باشی و در همه حال که باشی ، جهد
کن تا محبّ باشی و عاشق باشی و چون محبت ، ملک تو شد ، همیشه محب باشی در گور و در
حشر و در بهشت الی مالانهایة . چون تو گندم کاشتی ، قطعا گندم روید و در انبار همان
گندم باشد و در تنور همان گندم باشد . مجنون خواست که پیش لیلی نامه ای نویسد ، قلم
در دست گرفت و این بیت گفت
:
خَیالُکَ فِی عَیني وَاسمُکِ في فِمي وَ ذِکُرکَ في قَلبي الی اَینَ اَکتُب
خیال تو مقیم چشم است و نام تو از زبان
خالی نیست و ذکر تو در صمیم جان جای دارد ، پس نامه پیش کی نویسم ، چون تو در این
محله ها می گردی ، قلم بشکست و کاغذ بدرّید . بسیار کس باشد که دلش از این سخنان پر
باشد ، الا به عبارت و الفاظ نتواند آوردن . اگر چه عاشق و طالب و نیازمند این باشد
، عجب نیست و این مانع عشق نباشد بلک خود اصل دل است و نیاز و عشق و محبت ، هم چنانک
، طفل عاشق شیر است و از آن مدد می یابد و قوت می گیرد و مع هذا نتواند شرح شیر کردن
و حدّ آن را گفتن و در عبارت نتواند آوردن که من از خوردن شیر چه لذت می یابم و به
ناخوردن آن چگونه ضعیف و متالم می شوم . اگر چه جانش خواهان و عاشق شیر است و بالغ
اگر چه به هزارگونه شیر را شرح کند و وصف کند ، اما او را از شیر هیچ لذت نباشد و از
آن حظ ندارد.
با محبت منیر سپاس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر