شهر نشینان ماتم و دود ، امروز روزی است که دزدان سر گردنه خانه و شهر ترا به غارت بردند ولی ماندنی شدند با رنگ ها و چهره و و چپن های نو ، تجلیل ماتم را من یاد ندارم مانند شمایان ، بیا به روی تاریخ و سرنوشت مان کمی تُف کنیم
دوشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۳
جمعه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۳
ارادت
ارادت روشنفکرانه تا ارادت کورکورانه فرق می کند، در هنربه ویژه در کشور ما و حوزهء فرهنگی دور وبر آن، برزگترین مانع پیشرفت همین است یعنی خدا ساختن هنرمند.
در آغوش غزل ها ی کهن ، که همیشه تازه اند
دوستان عزیز رابه خوانش چند غزل ا ز متقدمین غزل ، در زبان شیرینی فارسی دعوت میکنم
سفرهء سخنم را با غزلی از انوری شاعر قرن ششم به چشمان نازنین تان پهن می کنم
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو بر آسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی
آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
این شعررا به صدای دلنشین مرحوم محمد رحیم ساربان، در نشانی زیرین می توانید بشنوید
این سلسه ادامه دارد
سفرهء سخنم را با غزلی از انوری شاعر قرن ششم به چشمان نازنین تان پهن می کنم
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو بر آسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی
آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
این شعررا به صدای دلنشین مرحوم محمد رحیم ساربان، در نشانی زیرین می توانید بشنوید
این سلسه ادامه دارد
یکشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۳
آغوش تو ای مادر من
دوستان عزیز را سلام تقدیم می کنم برای مادر ان عزیز چندین روز را روز مادر گفته اند برای من هر روز ، روز مادر است ، سالیان پیش شعری در مورد مادر این مهربانترین هستی روی زمین سروده بودم ، حالا می بینم هر سو انرا نا مکمل می نویسند و بدون ذکر نام ، اولین بار ویب سایتی از ایران به نام امام هشت انرا نشر کرد با ذکر نامم و اینک غزل را طور مکمل اینجا خدمت تان می گزارم
آغوش تو ای مادر من بستر ناز است
لالایی شب هات مرا گلشن ساز است
رخسار و وجود تو مرا پیكر مهر است
هم قبله و هم كعبه و هم عشق و نیاز است
دربار سخا بوده مرا لطف تو مادر
الوان نگاه تو مرا جنت باز است
درعالم گلها چه بوها كه شنیدم
از مهر مرا عطر توام مشك فراز است
هرچند كه دیدم به جهان رنج فراوان
درد تو مرا سخت ترین سوز وگداز است.
شعر از: منیر سپاس بلخی – شاعر افغان
منبع:سایت تبیان
آغوش تو ای مادر من بستر ناز است
لالایی شب هات مرا گلشن ساز است
رخسار و وجود تو مرا پیكر مهر است
هم قبله و هم كعبه و هم عشق و نیاز است
دربار سخا بوده مرا لطف تو مادر
الوان نگاه تو مرا جنت باز است
درعالم گلها چه بوها كه شنیدم
از مهر مرا عطر توام مشك فراز است
هرچند كه دیدم به جهان رنج فراوان
درد تو مرا سخت ترین سوز وگداز است.
شعر از: منیر سپاس بلخی – شاعر افغان
منبع:سایت تبیان
شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۳
سفارش نامه
سفارش نامه
خاکسترم دگر که نوازش کند مرا؟
با موج های شعله ، سفارش
کند مرا
خشکیده ام به خانه ء سبز تصنُعی
چشمی نبود که طُـعمهء بارش
کند مرا
در این جهان پُر ز لگد های درد ها
دست خیال ،غرق رهایش کند مرا
یک عمر سر به خاک
نهادم به هر طریق
بعداز وفات ، خاک ، پرستش کند مرا
گر زخم زندگانی ضرورت به چهره داشت
گوییدعکس من گــــرفته، نمایش کند مرا
تا برگهء فراغت معنی رسد به ذهن
عبرت مگر طلیعهء
دانش کند مرا
15.04.2014
سهشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۹۳
پیشرفت
دل
ای دل
فریادت را خموشانه برای خودت زمزمه کن
گوش جان در انسان امروز کر است
کر است
کر است
Heart
Heart
Only! Your cries echo
Whisper to yourself.
Man lives on deaf ears today.
Deaf
Deaf
ای دل
فریادت را خموشانه برای خودت زمزمه کن
گوش جان در انسان امروز کر است
کر است
کر است
Heart
Heart
Only! Your cries echo
Whisper to yourself.
Man lives on deaf ears today.
Deaf
Deaf
جمعه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۳
در مسیر صبگاهان
در مسیر صبحگاهان دیدم که
برای سنگ ،غبار
برای گل ،شبنم
برای زندگی، امید
دمیده بود
همزمان برای عاشق زندگی
جام لحظه های تلخ و شیرین
رسیده بود
قامت نور آفتاب از برای نوازشها و رویش ها
خمیده بود
سحر من
وتو همنفس اگر ببینی
هر روز چنین آغاز می شود
11.04.2014
پنجشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۳
انتشار بهار(غزلی از منیر سپاس)
دوستان وبازدیدکننده گان نازنین آشیان خیال را بعد از سلام و آرزوی سلامتی به خوانش غزلی فرا می خوانم که به تاریخ 6 آپریل سال 2014 سروده شده است. ازینکه زود زود نمی توانم اینجانبشته های تازه بنویسم ، پوزش می طلبم وبه امید اینکه این سروده ( انتشار بهار ) مورد پسند تان واقع شود، دستان سرایشم را به زولانهء نگاه تان می بندم
انتشار بهار
بی تو کجا کجا ببرم انتظار را؟
در جان آتشین نفس بی شمار را
گر نیستی مگر دل الفاظ خوش بوًد
حک کرده اند به دل غزل آبدار را
بیداری ام به خواب و خیال تو می بًرًد
از من توان و هویت و هر اختیار را
در زندگی به درد نفس مبتلا شدم
در من مجو عـلاج غم اعتبار را
پائیز رنگ زرد مرا نشـــرمی کند
با تو شکست داده جـنونم، بهار را .
منیر سپاس بلخی
انتشار بهار
بی تو کجا کجا ببرم انتظار را؟
در جان آتشین نفس بی شمار را
گر نیستی مگر دل الفاظ خوش بوًد
حک کرده اند به دل غزل آبدار را
بیداری ام به خواب و خیال تو می بًرًد
از من توان و هویت و هر اختیار را
در زندگی به درد نفس مبتلا شدم
در من مجو عـلاج غم اعتبار را
پائیز رنگ زرد مرا نشـــرمی کند
با تو شکست داده جـنونم، بهار را .
منیر سپاس بلخی
یکشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۳
انتخابات سال 1393
من از این دور دست های دست های مردم دلیر خود را که در انتخابات سهم گرفتند ، می بوسم ، این شاید نخستین گام به سوی یک افغانستان نوباشد ، به امید انکه نسل های آینده مان مانند سایر مردم ازاد اندیش جهان مثل یک انسان با حقوق انسانی زندگی کند به ویژه زنان شریف افغانستان،در روز انتخابات آسمان نیز مانند چشمان من از خوشی گریه کرد بارش اسمان و اشک من و تو هموطن نارنینم سیه اندیشان و دشمنان وطن مان را از شاهراه ترقی و پیشرفت شست و پاک کرد ف سیل بود برای شان و سیلی بود بر روی شان .
اشتراک در:
پستها (Atom)