محشر نقد
وقتی ز رنگ تیرگی روزم
مکدر است
روزی برای این دل تنگم
مُقـــرر است
سهم جهـــان ،غصه ز
دست ریا بود
کشتار عشق و
عاطفه این سان میسر است
فارغ ز خواب ترک نگشتیم
لحظه یی
بر هوش ها فکر
پلیدانه رهبر است
انسان پادشاه نفاق و تجاوز است
حال زمین ،باغ خدا
خیلی ابتر است
از روز حشر باکی
ندارم کم و زیاد
هر روز بر سر من و
تو روز محشر است
منیر سپاس ناچیز
تاریخ سرایش را
ننوشته ام ولی احتمالن از سال
2008 باشد چونکه در
کنار سایر سروده
های پراگنده ام یافت شد که از سال
2008 میلادی اند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر