تنها رفتن است که
میماند
تنها ترین برگم در
انزوای رفتن
با کوله بار دردم تا انتهای رفتن
پنهان دلخوشی ها باشد درنگ
پندار
هر چهره ئ اُمیدم در لابلای رفتن
در هر وجب نشانده دیدار
رفته رفته
آئینه جدایی در هــــر
نمای رفتن
برگوش زندگانی
این نغمه
جاودانی
از گام آمدنها ،آید صدای رفتن
برگشت سوی خانه
اندیشهء روان است
بودیم این حوالی ما
از برای رفتن
28.8.2007
منیر سپاس ناچیز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر