دوشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۴

دامان نگاه

دامان هر نگه را من پاره پاره كردم
اميد ديدنت را با خود دوباره. كردم

من  بودم و خموشي با حرف هاي بسيار
درد دلم شبانه من با ستاره كردم

بيچاره چاره من در قيد دايمي بود
ترك اميد ديگر از فكر چاره كردم

از يك هوا نفس تو، مانند من كشيدي
اي دور رفته از من با أين گزاره كردم

بي خانه ، بي پناه و آواره خوشي ها
مكثي در أين سفر گاه ، من هم اجاره كردم
منير سپاس ناچيز
٨.٢.٢٠١٦


هیچ نظری موجود نیست: