پنجشنبه، شهریور ۰۳، ۱۴۰۱

بر نگشتن

 دیگر به راه رفته یی زنده گی

بر نخواهم گشت

از کی خواهم گشت؟

شاید از یاد های همسفران

از آه غبار حسرت

از باران اشک های پنهان

شاید از دشت  فراموشی

دیگر بر نخواهم گشت 

نامم  را کی یاد خواهد کرد؟

زیب لب های  بوسه ای بادبهاری بر گل ها

ورد زبا ن چهچه ای مرغان خوش آواز باغ

ترانه سکوت خموشی عزیزترین هایم 

نوای آبشار و شرشره ای جویبار ها

دیگر بر نمی گردم 

چهره ام را کی به یاد خواهد سپرد؟

نور خورشید سحر کاهان یا در تنیدن روشنی مهتاب

در شعله یی یک شمع تنهایی

در بوسه کاه چشمان که مرا

کماکان دوست خواهند داشت 

و یا همبستر  تیره گی  

که در خاکم خفته باشم

دیگر بر نمی گردم 

پیکرم را چه کسی   پناه خواهد داد؟ 

درد ها ترکم خواهند کرد 

غصه ها طردم خواهند کرد

بر دوش فرشته های برده خواهم شد

یاران بر سرم خاک وداع خواهند ریخت

نامم بر جمع رفتگان ماندگار حک خواهد شد ؟

منبر سپاس ۲۵.۸.۲۰۲۲ ساعت ۱۲:۴۰ ظهر 


چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۴۰۱

شناسایی


 

غروب


 

دیدار واپسین

دیدار واپسین ات در قاب دل تصویر
باشد که ذهن جانم در سیل اوست درگیر
رؤیا ترین رؤیا شیرین ترین تمنا
در جلوه ای نگاهت گرددهمیشه تعبیر
دژخیم آدمی خور هر دوری ات به من شد
افگنده در دل و جان زولانه ها و زنجیر
عشق خیالی حرف است عشق حقیقی درد است
یک صد هوس در آغوش دیگر بغل کند تیر
شب های بی ستاره روز های نحس و تاریک
وقتی که می رسی تو تاریکی هاست تنویر
منیر سپاس

شنبه، فروردین ۲۰، ۱۴۰۱

پناهنده در ایران و ماه رمضان

ماه رمضان ماه کار نیک است شیطان ها امارتی ، پاکستانی و ایرانی در حق ما به چه کاری مشغولند؟

یاری خدا

گر خدا یاری کند در کار ها
بردمد از خار ها گلزار ها
شاه گدا

رسیدن در خلوت


همه دنیا رسیده دراتاقم
چسان خلوتگهی یاد تو دارم

منیر سپاس

جمعه، فروردین ۰۵، ۱۴۰۱

گرگ جنوب

بر حاکمان و حامیان وحشیان این دور بر میهن لاله و نورنفرین می فرستم
به شهرم وحشت گرگ جنوب است
درنده حاکم اهل رسوب است
همیش این مرز و بوم نیک مردم
ز دست شمله پامال قطوب است
منیر سپاس
درنده شمله ابلق به سر کرد
به خون بیگناهان دست ترکرد
ز دستر خوان کشورفیض را برد
و مردم را همه خون جگر کرد
منیر سپاس





زدانش محروم کردن دختران ما از سوی طالب های نادان و خونخوار

دوشیزه گان ز دانش محروم کرده نادان
در خانه ها فضا را مسموم کرده نادان
هر یک وجب زمین رابا انتحاری دیروز
احساس ما به امروز مصدوم کرده نادان
در هر نفس سیاهی ، آزادی را گرفته
در شهر زنده گان را ، مرحوم کرده نادان
در بند خشک و تر شد مردم‌پر از ضررشد
آسیب به نام مذهب مکتوم کرده نادان
بغض است در گلو ها ، فریاد زیر پا است
هر دید زنده گی را بس شوم کرده نادان
کژ بین به زعم ذهنش یکسره اجتماع را
بر ارتکاب فحشا محکوم کرده نادان
این وحشیان دد را ، انسان نمی توان گفت
هم میهنان ما را مظلوم کرده نادان
کان دروغ و مکر و در قید قوم پرستی
هر ارزش بشر را معدوم کرده نادان
نادان و هم ستم گر میهن فروش اکبر
اصلیتش به تکرار معلوم کرده نادان
منیر سپاس ۲۴.۳.۲۰۲۲ 



زبان شیرین فارسی به دشمنان فرهنگ و زبان مان ، مرچ است یا نوشادر


 

 طالبان دوشیزه گلن  میهنم را  از  درس  خواندن  مانع شدند

جاهل و بی سواد مسلمان نیست
زیر امر صریح قرآن نیست
اولین آیه نازل است: بخوان!
صد دانش اهل ایمان نیست.
منیر سپاس




یکشنبه، اسفند ۲۲، ۱۴۰۰

هم تبار بهار

با بهار همتبار می مانم
دوستدار ,بهار می مانم
هرکجای مقیم گر باشم
سنگچلی از «مزار» می مانم
عید نوروز و ارغوان ها را
هر نفس دوستدار می مانم
باغ عشقم بدست کرگس هاست
تا خدا سوگوار می مانم
جای قناری دست بوزینه ست
در جنون فهار *میمانم
دوری و فاصله ، کشش دارد
در دلم داغدار میمانم
دور آزاده گی باغ رسد
تا رسد در شمار می مانم
قلمم ضد قوم تبعیض است
من به چشمش چو خار میمانم
منیر سپاس



بهار وطن ۱۴۰۱

بهار  و وطن 
بهار امسال  سوزن دار باشد
دل ما از ستم  بیزار باشد

همه سو  وحشیان انتحاری
شدند حاکم به مایان ، عار یاشد

بدان پنجابی بادار امارت 
و طالب نوکر تیار باشد

وطندار کی ببیند روز خوش را
زشش سو اجنبی بادار باشد

به ظاهر تخت خوابم پرنیان است
ولی از دست  غم از خار باشد
منیر سپاس


دوشنبه، اسفند ۰۲، ۱۴۰۰

مادر بغل پرنیانی

بغل پرنیان
مهر بان از ازل بوًد مادر
پرنیان را غزل بوًد مادر
زندگی تلخ وتندی ها دارد
لیکن هر جا عسل بوًد مادر
دوست دارد مرابه سان خدا
در وفا بی مثل بوًد مادر
خار دارد محبت دگران
خوشیی بی خلل بوًد مادر
دامن مهر اوست بی مانند
ناز ها را بغل بوًد مادر
گر پدر تکیه گاه زندگی است
دوستی را زحل بوًد مادر
۱۹.۲.۲۰۲۰منیر سپاس

پدر



بهترین تکیه کاه من پدر است
قبله گاه نگاه من پدر است
گام او استوار و زحمت کش
رستم با سپاه من پدر است
کرد رویا و روز ها روشن
دل پری های راه من پدر است
کلک من را گرفت و کوهم ساخت
بهترین پادشاه من پدر است
در تمام فصول زندگی ام
دوستان !ناز خواه من پدر است
منیر سپاس ۱۹.۲.۲۰۲۲






/https://www.facebook.com/100002215024782/videos/1494021364325069/

پارسی من با زبان مادری ام زیست می کنم

 من با زبان  مادر  ام  زیست  می  کنم

با قند حسن این  پری ام  زیست  می  کنم

منیر سپاس



گل واژه









گل واژه ای بهشت سخن پارسی ماست
ما دل به  دین  زبان  پر از عشق   داده  ایم
منیر سپاس






سه‌شنبه، بهمن ۱۹، ۱۴۰۰

مقصد ادراک

غزلی را که همین حالا جرم کردم خدمت دوستداران ادبیات فارسی می نویسم
از نفاق نفس نهایت خسته ام
دل به اعجاز محبت بسته ام

تا نماید یک نظر بر عجز من
خاکساری را به آه بر جسته ام

در گریز از اجتماع خیره گان
نور جانبخش الگوی پیوسته ام

در حقیقت عاشقی ایمان اوست
مقصد ادراک را شایسته ام

خس و خاشاک تعلق از دلم
روفتم از رنگها وارسته ام
ناچیز منیر سپاس

کوه از دست کاه می سوزد


آه خورشید
سر نوشت سوختن از هرزه کاهی یافتم
سوختم آخر چنان ،بخت سیاهی یافتم

با نجابت این منم تاریکی تاریخم چه کرد؟
با همه دانش شکستن را سپاهی یافتم

زادگاه روشن من را گرفت تاریکی ها
ساده لوح ،ساده دلی را من گناهی یافتم

ساختم پهلوی مار خوش و خط خال ضحاک
من ز ترک خانه سالها سر پناهی یافتم

آنقدر بر خویشتن گشتیم چیره از خرددر پای خود
از جهالت بر سر خود پادشاهی یافتم
منیر سپاس ۲۴.۱.۲۰۲۲

خوش آباد

خوش آباد
هر کس به دور گیتی مرا یاد می کند
روح و روان و خاطر من شاد می کند
یاران که میکیرند خبر از من غریب
من را، ز زانزوا کمی آزاد می کند
ویرانه های خاطره های شیرین را
حرف و حضور دوست خوش آباد می کند
هر جا نفس مخرب معموره ای تن است
ویرانگرانه این همه برباد می کند
در اجتماع شرافت احساس گمشده است
در بین زندگی، ستمگری بیداد می کند
منیر سپاس ۶.۱.۲۰۲۲




گروگانان امروزی

عزیزان!هفت سال پیش سروده بودم حال انسان و کره خاکی بد تر شده ،بهتر نشده است

گروگانان امروزی

زندگی در گروی کینهء انسان باشد
هرطرف تاریکی ،اندیشهء تابان باشد

در فروش است چسان آدمیت رنگ به رنگ؟
بُغض و نیرنگ و فریب مسلک مایان باشد

عشق این بخیه زن ما و خدا گُم بینم
هــوس دل شکنی مذهب و ایمــان باشد

ملتهب گشته زمان من و تو پُشت به پُشت
تن بیمار زمین عاریی درمـــــان باشد

آســـــمان چشــم ندارد که ببیند اینسو
گند وحشتکده از بسکه نمایان باشد

عاشقان بیوطن اند این همه در خانهء خود
ســـتم زندگی همــــواره چه آسان باشد
منیر سپاس ناچیز
30.01.2015
ساعت 11:30 قبل از ظهر

دوشنبه، بهمن ۱۸، ۱۴۰۰

آسنان خانه و خاک و بازی

 باز نظر کن عزیز!نقش سیاه مشق من


آسمان خانه هر کس جدا یک زندگی است

اژ یکی تاریک و بی نور از بکی با روشنی است

کوچه ما بادکان آن یکی بقال و خاک و تشله ها

بهر من تک دفتر شیرین و ناز، خاطرات کودکی است

ناگهان آن آسمان نازنینم تیره شد  

زهرهای هر تحول ، از تعصب برتری است

زندگی شد  تلخی و ناکامی  و اهنگ کوچ

تا کجا در  خانه ای یاس ، بودن ما بستری است

با همه خون جگر ما خنده بر لب مانده ایم

اینقدر امید و ایمان  عشق را جادو کری است

منیر سپاس ۳.۲.۲۰۲۲