آئینه یی امروز
و داغ حســــــرت لیلی ندارد سینه یی امروز
عروس عشق شُد کشته به
تیغ کینه یی امروز
تمدن با هوس
بازی ، محبت در قفس کرده
نمای هرزه یی دارد ببین آئینه یی امروز
جوانمردی رستم ها
فقط در قصه ها مانده
نیابی بعد ازین
سهرابی و تهمینه یی امروز
درنگی فارغ از خون و
خرابی ها
نمی بینم
ندارد باده و همدل ، شب آدینه یی امروز
رفاقت های امروزی
چون اقلیم جهان گشته
نمی بینی به پیش کس
، حُب دیرینه یی امروز
منیر ناچیز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر