شنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۶

روایتی از من

روایتی از من

باد میخواند که من آواره ام
چرخ می نالد چسان بیچاره ام

ماه میتابد شب و درآسمان
می فشاند بودن یکباره ام

هر تپش آواز امید من است
دامنی دارد دلی صد پاره ام

آیینه در آیینه در آیینه
می نماید حیرت همواره ام

دست احساسات من دلپرور است
خفته پندارد که من بیکاره ام
منیر سپاس ۲۱.۱۲.۲۰۱۷

هیچ نظری موجود نیست: