دوشنبه، اسفند ۰۲، ۱۴۰۰
مادر بغل پرنیانی
بغل پرنیان
مهر بان از ازل بوًد مادر
پرنیان را غزل بوًد مادر
زندگی تلخ وتندی ها دارد
لیکن هر جا عسل بوًد مادر
دوست دارد مرابه سان خدا
در وفا بی مثل بوًد مادر
خار دارد محبت دگران
خوشیی بی خلل بوًد مادر
دامن مهر اوست بی مانند
ناز ها را بغل بوًد مادر
گر پدر تکیه گاه زندگی است
دوستی را زحل بوًد مادر
۱۹.۲.۲۰۲۰منیر سپاس
پدر
بهترین تکیه کاه من پدر است
قبله گاه نگاه من پدر است
گام او استوار و زحمت کش
رستم با سپاه من پدر است
کرد رویا و روز ها روشن
دل پری های راه من پدر است
کلک من را گرفت و کوهم ساخت
بهترین پادشاه من پدر است
در تمام فصول زندگی ام
دوستان !ناز خواه من پدر است
منیر سپاس ۱۹.۲.۲۰۲۲
سهشنبه، بهمن ۱۹، ۱۴۰۰
مقصد ادراک
غزلی را که همین حالا جرم کردم خدمت دوستداران ادبیات فارسی می نویسم
از نفاق نفس نهایت خسته ام
دل به اعجاز محبت بسته ام
تا نماید یک نظر بر عجز من
خاکساری را به آه بر جسته ام
در گریز از اجتماع خیره گان
نور جانبخش الگوی پیوسته ام
در حقیقت عاشقی ایمان اوست
مقصد ادراک را شایسته ام
خس و خاشاک تعلق از دلم
روفتم از رنگها وارسته ام
ناچیز منیر سپاس
کوه از دست کاه می سوزد
آه خورشید
سر نوشت سوختن از هرزه کاهی یافتم
سوختم آخر چنان ،بخت سیاهی یافتم
با نجابت این منم تاریکی تاریخم چه کرد؟
با همه دانش شکستن را سپاهی یافتم
زادگاه روشن من را گرفت تاریکی ها
ساده لوح ،ساده دلی را من گناهی یافتم
ساختم پهلوی مار خوش و خط خال ضحاک
من ز ترک خانه سالها سر پناهی یافتم
آنقدر بر خویشتن گشتیم چیره از خرددر پای خود
از جهالت بر سر خود پادشاهی یافتم
منیر سپاس ۲۴.۱.۲۰۲۲
خوش آباد
خوش آباد
هر کس به دور گیتی مرا یاد می کند
روح و روان و خاطر من شاد می کند
یاران که میکیرند خبر از من غریب
من را، ز زانزوا کمی آزاد می کند
ویرانه های خاطره های شیرین را
حرف و حضور دوست خوش آباد می کند
هر جا نفس مخرب معموره ای تن است
ویرانگرانه این همه برباد می کند
در اجتماع شرافت احساس گمشده است
در بین زندگی، ستمگری بیداد می کند
منیر سپاس ۶.۱.۲۰۲۲
گروگانان امروزی
عزیزان!هفت سال پیش سروده بودم حال انسان و کره خاکی بد تر شده ،بهتر نشده است
گروگانان امروزی
زندگی در گروی کینهء انسان باشد
هرطرف تاریکی ،اندیشهء تابان باشد
در فروش است چسان آدمیت رنگ به رنگ؟
بُغض و نیرنگ و فریب مسلک مایان باشد
عشق این بخیه زن ما و خدا گُم بینم
هــوس دل شکنی مذهب و ایمــان باشد
ملتهب گشته زمان من و تو پُشت به پُشت
تن بیمار زمین عاریی درمـــــان باشد
آســـــمان چشــم ندارد که ببیند اینسو
گند وحشتکده از بسکه نمایان باشد
عاشقان بیوطن اند این همه در خانهء خود
ســـتم زندگی همــــواره چه آسان باشد
منیر سپاس ناچیز
30.01.2015
ساعت 11:30 قبل از ظهر
دوشنبه، بهمن ۱۸، ۱۴۰۰
آسنان خانه و خاک و بازی
باز نظر کن عزیز!نقش سیاه مشق من
آسمان خانه هر کس جدا یک زندگی است
اژ یکی تاریک و بی نور از بکی با روشنی است
کوچه ما بادکان آن یکی بقال و خاک و تشله ها
بهر من تک دفتر شیرین و ناز، خاطرات کودکی است
ناگهان آن آسمان نازنینم تیره شد
زهرهای هر تحول ، از تعصب برتری است
زندگی شد تلخی و ناکامی و اهنگ کوچ
تا کجا در خانه ای یاس ، بودن ما بستری است
با همه خون جگر ما خنده بر لب مانده ایم
اینقدر امید و ایمان عشق را جادو کری است
منیر سپاس ۳.۲.۲۰۲۲
به عاشقان لامذهب
غم به نام تو داد سوگندم
خیلی ها ساده کرد در بندم
وقتی با عاشقی وفا بستم
از هوس های هرزه دل کندم
هیچ جای مقدسی نروم
تویی در جان من خداوندم
دست دادم به هر که و دیدم
من نیافتم کسی چو مانندم
نزدیکی ات کند مرا مدهوش
تلخی دوری ات دهد قندم
از تو ای واژه ای نوازش ها
در همگی زندگی نیازمندم
منیر سپاس ۷.۲.۲۰۲۲
اشتراک در:
پستها (Atom)