جمعه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۴

آدینه شام ها

شام  های آدینه برای من  و یاران همدل  و به دل قرینم به  مجالست دل باختگان  عشق  مبدل  شده است  تا باد چنین بادا

هر بار جشن دیدن  یاران  مبارک  است
عید  پر  از  حلاوت خوبان  مبارک  است

وقتی  که  در نگاه  و تپش نیست هیچ  خلل
دل در  حریم  بزم نیکویان  مبارک است

شش سو  سپاه عشق فضا را گرفته است
بر ما فزون  قید  و  نگهبان مبارک  است
منیر ناچیز

29.05.2015

هنر عذاب

هنر عذاب
از  زمین تا آســـــــمان دارد نای آه ما
پُر زسنگ و خار مکراست تا ببینی راه ما

در عذابیم و خرابیم هر نفس در هر  تپش
این هنر ها تحفه باشد از دل آگاه ما
منیر  ناچیز

29.5.2015

پنجشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۴

تشنگی

تشنگی
در نگاه آب ،دنیــــــا تشنه است
زندگی و  خاک ،هر جا تشنه است

از خــــروش رفتن پی در  پی اش
                         گر ببینی موج  دریا تشنه است

همدم دلســــوزی خورشید شو
مهربان بر ما و اما تشنه است

دشت سبز عشق باشد شوره زار
جان مارا نبض  پویا تشنه است

تا جفا این فکر ها را سرکشــــد
جام وجدان  بی محابا تشنه است
منیر ناچیز
28/5/2015



جمعه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۴

یاد آنروز ها خجسته باد

یاد آنروز  ها خجسته باد
که لحظه  ها بیشهء سبز ارزو هایم بود
آن روز ها چشمان زندگی
لطافت داشت
سرود داشت
تبسم  نگاه های  آسمان
از پیوند  با پیکر  من  سخن  می گفت
رنگ آسمان آبی
نور آفتاب  صادق
مهربانی  پادشاه پندار درکم بود
امروز چمن سبز لحظه به  پاییز  رسیده اند
بی  اعتمادی  ابر سیاه   زندگی ست
خاطره آن روز ها  خجسته
آفتاب  یاد های  من  است
منیر  ناچیز  22.5.2015َ



یکشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۴

دل سراپرده محبت اوست

دل سراپرده  محبت اوست. حافظ بزرگ


دمی با نو نویسان و حامیان شان


دمی  با  نو نویسان و  حامیان شان
تو از  دود  سیگار  می  نویسی هیچت شعر می  شود
من از  دود  تنور دلم می  نویسم  ولی در شمار هیچ است
تو واژه های بیگانه را می  نویسی
 نوشته ات شعر  نو و  زبانت زبان  نو  می شود
تو زبان مادری  ات می فروشی وحرفی برای گفتن پیدا  می کنی
 متن و محتوا می شوی
من با زبان مادری می نویسم
 دوستش دارم
 حرف ،  شعر  و غزلم در  نظر نمیگیری
 زبانم  من  کهنه می شود
من خودم  کهنه ام
خون  در بدنم  کهنه است
 پدر شعر  های زبان  من
رودکی
مادرش  رابعه بلخی  است
 قله های زبان من
رودکی  ، حنظله بادغیسی ،فردوسی ،نظامی ، عطار ، سنایی، مولانا ، امیر خسرو ، حافظ  ، بیدل  و صد  ها دُرثمین  دیگر اند
 که   تو   حتی آنها را خوانده نمی  توانی  چه رسد به  درک و ادراکش

گپ مفت ترا در  چین  به کاغذ تشناب خواهند نوشت  تا  کمی درشت شود و به دردی بخورد

آتش فشان زندگی

آتش  فشان  زندگی
کوه می زاید
کوه  ها دیوار می شوند
 نگاه  ها  جدا
من این سوی  کوه
تو آن سوی  کوه
قباله دار
سرزمین  نا همی  شده ایم
منیر ناچیز
17.5.2015
اگر به نظمش نویسم
آتش فشان زندگی  تا کوه زاید در  نگه
دیوار  باشد  سرزمین ؛ دارایی  ما ناهمی

منیر ناچیز

شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۴

چهار تایی

چهار  تایی

در  زندگی پیروی بکن از  دل  خود
از  کشت نفس درو کنی  حاصل  خود

هر  کار خلاف  میل دل، ظلمی بو؍د
بیگانه مکن تو ساکن منزل خود
منیر ناچیز

15.5.2015

امروز از فروش اندیشه ام به کاغذ ، اینها را خریدم

امروز از فروش  اندیشه ام به  کاغذ ، اینها را خریدم
1
در اصل تفاوت نظر شیرین است
گر حُرمت دیدنت ، مقابل بین است

اندیشهء پهن سازدت خوش بینت
لیک تنگ نظر به دیگران بد بین است
 ناچیزمنیرسپاس 
16.5.2015

******
2
افسوس  که بی  تفاوتی  فرهنگ است
با ســـرد ی و یا گرمی، بشر در  جنگ است

احســاس  حقیقی محبت امــــروز
در قید فریب و  مکر  و صد نیرنگ است
 ناچیزمنیرسپاس
16.5.2015

*****
3
در چهره خود گرچه نماید  انسان
وجــدان و وفا  زخود زداید انسان

در باغی  که  عشق، رفیق احساس بو؍د
با  گندگی  اش چســـان درآید  انسان؟
 ناچیزمنیرسپاس 
16.5.2015

*****
4
از خانهء ما چــــراغ ما  را  بُردند
از هویت ما سُــــراغ مارا  بُردند

با خون  و خرابی  وبسی مکر و فریب
دزدان به چسان باغ ما  را بُردند
ناچیز منیرسپاس 
16.5.2015

جمعه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۴

شعر فیسبوکی



شعر  فیسبوکی

در صفحه ها ی زندگی حرف وفا  نماند
در سینه  ها محبت  و مهر صفا نماند

هر یک اسیر  سکه و نامیم، لحظه یی
از عٌمق دل  عبادتی  بهر  خدا  نماند

اندیشه ها پلید و به لب خنده ء فریب
فرهنگ خوب  همنفسی پیش  ما  نماند

مضحک ترین واژه کنون ، دوستی بو؍د
یک دستگیر صادق و بی  مدعا  نماند

فیسبوک آمد و همه خود بینی شد مُدرن
دیدار های زنده  برای شــــما  نماند
ناچیزمنیر سپاس
14.1.2013

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۴

قدر دان غم

؟؟؟
کیست درشهر  من و تو ،خنده ارزانی کُند؟
مُفت وضع زندگی رااندک انســـانی کُند

ترس،دهشت ،غم نباشه از تعصب بم نباشه
هـــــــرکه با یک دید روشن ،کارنورانی کُند

شیخ نادان از سر مُنبر رود ، آدم شـــود
بعد ازآن دعوای فرهنگ مسلمانی کند

از  گلستان تفکر ،حرف خوشبو می شود
باغبان معنویت خــــوب سخندانی کند

دامن همره ندارد اشک  امروز هر کجا
کس نمی یابی که دردت را قد ر دانی کند

منیر ناچیز

14.5.2015

یکشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۴

کتاب مهربانی

کتاب  مهربانی
مهربانی  کتاب کی گردد
مهرمادر حساب کی گردد

در  وجودش همه فداکاری
همتش بی ثواب کی گردد

پهن آغوش او  مقدس بود
زندگی را عذاب کی گردد

آرزو و  جوانی بهرم داد
باز گشت شباب کی گردد

بهر  اولاد  مثل یک مادر
شخص دیگر خراب  کی  گردد

در ترازوی  عشق انصافن
وزن مادر  حساب کی گردد
منیر ناچیز

10.05.2015

روز مادر 2015

دوستان عزیز ، در اروپا و امریکا ،آسترلیا ، امروز روز مادر استبه همین مناسبتچند سطرنوشتم هر چند برای من هر روز ، روز مادر است.
روز  مادر سال 2015
مادر  در آغوش تو  زندگی ، زنده می شود  . مادر از  نخستین نگه ترا می شناسم  با  نفس  تو ،زنده شدم  تو بهترین  معلم مهر و خوبترین  یاور منی  هیچکس نزد من  جای ترا، مقام ترا گرفته نمی تواند . مهرت را ،دست گرفتن هایت   را شمرده نمی  توانم من با  وجدان  و قلبم ، مدیونت هستم زیرا با خنده هایم  لبخند زدی و می زنی  با درد هایم  غمین شدی  و می شوی  تو همیشه با وفا ترین یاورم  بودی و و با من بودی  و هستی  تا باد  چنین بادا.

منیر ناچیز 10 می  2015

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۴

الگوی گمان

باز  هم  چند سطر  نوشتم   جنس چنین حرف خریداران  کم دارد ولی  هر خریدارش را با ملیون  ها اسیر  زر ،زور ،غفلت و شهرت برابر  نمی کنم

الگوی  گمان

از گل گلستان  ها   روی   دوستان بهتر
صحبت شیرین شان در نگاه مان  بهتر

 کثرت حضور رنج است  پیش هر کسو ناکس
یک نفس  چشیدن در  بزم عاشـقان  بهتر

در درون بد بینی   کینه رهبرت گـــردد
در نگاه دل خوش بینی آوری  چنان بهتر

سر نوشت  عمر خود  با خرد وعشق آمیز
دور  از لگد  مالی   این  دوپا خـــران بهتر

گر دلی  نمی  نازی مشکنش میآزارش
اُلگوی  نیات نیک با چنین گُمان بهتر

7.5.2015

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۹۴

مهرنامه

مهرنامه

اینک فتاده در  نگهم  آسمان مهر
ورد زبان زندگی شد داستان مهر

من پُر  اُمید زندگی را  می کشم نفس
ممکن نبود رهایی  من از  جهان مهر

پالوده شوق در تن ساعات من بسی
آلوده است فکر ، همه از  گمان مهر

گر  من روم  خیالی فراسوی آسمان
نامم ولی  که  گُم نشود از  دهان  مهر
 6.5.2015

منیر  ناچیز

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۴

من و 8 سالگی س خ


من و 8 سالگی س خ

مزاق مزاق متوجه شدم ، هشت سال است  که با س خ درگیرم فکر  نمی  کردم  که هر دو اینقدر با وفا باشیم  من در راندن و او در ماندن، دردش دردم  می دهد رنجم می دهد ولی هنوز زنده  ام نمرده ام . در این  ایام تنها  نبودم بیشتر از  توقوع رفیق و همسفر زندگی  ام با  من بود از خانواده بزرگ   ناهمی ها هر بار می شنیدم  با رنج در  التماس  می شدند و در  تماس، حالا  نمی دانم  چرا  چنین  چیزها را  باید بنویسم  ولی  وقتی شاهد  چنین حالات  می باشم ،قدر  تندرستی لحظه ها و سلامتی  شادمانی ها برایم  زیاد تر می شود، روزگاران  طلایی کودکی تنگدستم ؛فلم  گونه از نظرم رد  می شوند   نو  جوانی ، جوانی  وبعدش  عمری که تا  کنون  نفس کشیدم  در خاطره هایم  تکرار می شوند  معلوم  نیست که زندگی ، دیگر به کجا می برد مرا؟در  نمایشنامه  هایش  چه پرده  های دیگری را  کارگردانی   خواهد  نمود؟ پرده آخرش  چگونه و چه وقت بر دیار  خموشان نقش خود را بر ملا  خواهد ساخت و تنها تر  از  همیشه مسکونم  خواهد ساخت، نمیدانم  ولی  با  این  همه: صبحگاهان وقتی خورشید نور  افشان می شود  در من  خورشید امید با   زنده بودن را با دوستان بودن را همنوا می شود، وقتی صدای را  می شنوم  همصدا می شوم نغمه ها را نغمه سرا می شوم هنوز آواز قلمم در  گوش  صفحه های  کاغذ  طنین انداز  است هنوز کلک ها یم کار  می دهند  انگشتانم  هنوز از  من می  نویسند  هنوز فکرم  توانمندی تفکر را دارد  هنوز  پندارم فانوس  دلنشین  اندیشه ام است هنوز قلبم چراغ راه کاروان تپش  هایم است هنوز پاهایم  کار  می دهند هنوز  رهرو  جاده  های  احساسم.
11.4.2015
منیر ناچیز


دوشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۴

صوفی زرکوب

صوفی زرکوب
صوفی ز  بلخ رفته و زرکوب می شود
تا  حال میهنش ، ولی، سرکوب می شود

دارایی های  مادی و فرهنگ این وطن
تاراج رفته رفته و جاروب  می شود

تا کی چنین زاغ و زغن با صدای نحس
یارب به باغ عاشقی منصوب می شود

غفلت مگر  چه خواب شیرین است خفته گان؟
کاین قدر  نا همی ،گپ مجذوب می شود

پیش سپاه مرگ ، توانمند زر و زور
مثل غریب شکسته و مغلوب می شود

کس با تلاش خویش وکس از فیض بخت نیک
منفــــــور  یا  که آدم محبوب  می شود

غافل ز  رمز سورهء یوسف ، هنوز هم
در فرق پور، مُقلد یعقوب می شود
منیر ناچیز

3.12.2009

شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۴

تیشه و انسانیت

همتی گر داری ،با قلب  و خرد اندیشه  کن
عاشقی ، آزادی از مکر  و ریا  را ریشه کن

گر  ترا وجدان باشد ، نا سپاسی ترک  کن
حرمت انسانیت را  محافظت از تیشه کن
منیر  ناچیز

2.5.201