مهرنامه
اینک فتاده در نگهم
آسمان مهر
ورد زبان زندگی شد
داستان مهر
من پُر اُمید زندگی را می کشم نفس
ممکن نبود
رهایی من از جهان مهر
پالوده شوق در تن
ساعات من بسی
آلوده است فکر ، همه
از گمان مهر
گر من روم
خیالی فراسوی آسمان
نامم ولی که گُم
نشود از دهان مهر
6.5.2015
منیر ناچیز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر