جمعه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۴

عاشق پنجره

عاشق  پنجره

 ز یک سو ساکن آن  یاد  ها  و خاطره ام
ز یکسو در ســفر  کـاروان دلهُـره  ام

بیا  و اندکی  بین  قلب  کاغذ و قلمم
چقدر خامُشی را ناله کرد  حنجره ام

درون زندگی  تاریک و  نور بیرون  است
از این رو  عاشق  چشم و  نگاه و  پنجره ام

میان  این همه دیوار  و  من چه رابطه ایست
سکوت و سنگ و جدایی شنیده  محاوره ام

به شهر  نور مجسم فتاده  قامت  من
به زیر نقش کف پای  اوست پیکره ام
منیر  ناچیز

8.8.2012

هیچ نظری موجود نیست: