چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۴

انسان نوین


انسان  نوین
دگر از  مکر  و خون دل تنگم
نامم آدم  ولی  پر  از  ننگم

گاه حامی  گاهی  هم فاعل
چقدر هـــــا  مایل جنگم

اُنس از  من برفت  آنم ماند
گُم شد انسانیت زفرهنگم

نوحه فقر می شنوم  اما
نا همی  محتوای آهنگم

خود پرستم که خون  وجدان را
ریختم سود مانده در چنگم

نیست یک کلک من گنه آلود
اهریمن  نیست حریف آرنگم
منیر  ناچیز

22.07.2015

هیچ نظری موجود نیست: