درآغوش آسايش
غنودن اندك است پيوسته ممكن نيست
همه سو خار به پا
همه جا چشم به اشك
بي حساب درد به دل
بستر خون جگري است زندگي دربدري است
<<زندگي روز جزايي است كه من ميدانم*>>
خواب بالين عزايي است كه من ميدانم
چاره بيچاره گي است؟
*بيدل
منير سپاس نا چيز
١٥.١.٢٠١٧
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر